برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

قِداست و فریبندگی تغییر


از ژان پل سارتر/Jean Paul Sartre/ 1905-1980/نویسنده و اندیشمند فرانسوی، جمله‌ای نقل می‌کنند بدین شکل:«برای کشف اقیانوس‌های جدید، باید جرأت ترک ساحل را داشت. این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر.» جوهر زنده و تپنده در این کلام «سارتر»، «کشف» و «تغییر» است و گرنه، بخش عظیمی از مردم کتاب‌خوان و اهل اندیشه، قاعدتاً از «تقدیر» فاصله می‌گیرند. هرچند حوزه‌ی قدرت و سیاست در کشورهای غیر دمکرات، هنوز از تازیانه‌ی «تقدیر» برای فرود آوردن بر گُرده‌های مردم، تا جایی که امکان داشته‌باشد، بهره می‌جویند. لازم است واژه‌ی «تغییر» را مقداری بشکافیم تا به ابعاد دوگانه‌ی آن، نگاه گسترده‌تری بیفکنیم. تا آن‌جا که من تجربه کرده‌ام، واژه‌ی «تغییر»، در ذهن بیشتر مردم جهان، پیام‌آور دگرگونی‌های مثبت است. اما با وجود این، هیچ ضمانتی نیست که «تغییر»، همیشه از رنگ و بوی مثبت برخوردار باشد و به نفع یک اکثریت اجتماعی تمام شود.

 

بسیاری از فریبکاران سیاسی، چه در کشورهای غیر دمکرات و چه حتی در کشورهای تازه به قافله‌ی دمکراسی پیوسته، تلاش می‌کنند تا مردم خسته از ایستایی و فقر و فشار را با نورافکن آرزوبرانگیز «تغییر» به دام شرایطی بیندازند که رهایی آنان را از وضعیت پیشین اگر چه تضمین می‌کند اما گاه، گرفتار شرایط جدیدی می‌گرداند که وضع آنان را در بسیاری از ابعاد، به مراتب بدتر از آن‌چه که داشته‌اند، می‌سازد. در چنین سرزمین‌هایی، واژه‌ی «تغییر» چنان به جلوه در می‌آید که می‌تواند با «کلام»‌های مقدس برابری کند. در حالی که اگر مردم و یا اندیشمندان آن جامعه، بخواهند که محتوای آن کلمه‌ی رؤیایی شکافته‌شود، به جای دریافت پاسخ از مبلغان آن، به خصلت‌هایی متهم می‌گردند که کمترین آن، می‌تواند زیر عنوان «دشمنان مردم» و «مزدوران دشمن» باشد.

 

آن‌کس که در حوزه‌ی مسائل مذهبی، دریافت‌هایی خلاف دریافت «سارتر» دارد، واژه‌ی «تغییر» را از چشم‌انداز او، مثبت تلقی نمی‌کند. در حالی که افراد هم فکر او، جز به یک دگرگونی مثبت و شکوفنده به نکته‌ی دیگری نمی‌اندیشند. زیرا این تغییر به شکلی که او خواهان انجام آنست، در راستای تحقق آرزوها و خواست‌هایی‌است که «سارتر» و طرف‌داران او، بدان باور دارند. با وجود این، باید گفت که تغییر به خودی خود نه هدف‌است و نه وسیله. اما وقتی در بافت خواست‌ها و آرزومندی‌های گوناگون انسانی قرار‌گیرد، می‌تواند هم تبدیل به وسیله‌شود و هم تبدیل به هدف.

 

به عنوان مثال، در حوزه‌ی مسائل اجتماعی، «ایجاد تغییر» یک سوی موضوع است و «جلوگیری از تغییر»، سوی دیگر آن. گاه نیروهایی هستند که تمام تلاش‌خویش را به کار می‌برند تا بتوانند از ایجاد یک تغییر معیّن در قانون و یا در مناسبات خاص اجتماعی، جلوگیری‌کنند. صرف نظر از این که آن تغییر تا چه حد بنیادی باشد یا نباشد، آنان چنان برای از دست‌دادن منافع اقتصادی و اجتماعی خویش، به هراس می‌افتند که دست به هر تلاش ممکن و ناممکن می‌زنند تا راه را بر آن تغییر معین ببندند. چنین نیروهایی، گاه از چنان امکاناتی برخوردارند که می‌توانند فریبکارانه، تغییری را که در راه است و در خود، پیام رستگاری دارد، به جهنمی توصیف کنند که مردم با وجود عدم رضایت از وضعیت موجود خویش، تن به تغییراتی که برای آنان هراس‌انگیز و تاریک‌سازانه توصیف می‌شود ندهند.

 

پرسشی که می‌توان مطرح‌کرد آنست که آیا تغییر باید هدف باشد یا وسیله؟ پاسخ به این سؤال، نیازمند یک زمینه‌چینی فکری‌است. بدین معنی که تغییر وقتی وسیله قرار می‌گیرد که فرد یا یک گروه، در صدد هستند، به هدف‌های معینی که خواست آنان‌است دست‌یابند. در این وضعیت، ممکن‌است کسانی که عامل تغییر هستند، با خود آن تغییر، موافقتی ندارند اما برای رسیدن به هدف بعدی، می‌توانند با انجام آن تغییر، عملاً دو گام به عقب دارند تا بعد، امکان برداشتن ده‌ها گام به جلو را در جهت منافع خویش و یا منافع پیرامونیان خویش، داشته‌باشند.

 

یکی از نمونه‌های بسیار جدی و حاد در پدیده‌ی تغییر به عنوان هدف و یا وسیله، موضوع قانون حمل اسلحه و خرید و فروش اسلحه در آمریکاست. جمهوری خواهان این کشور که با کارتل‌های تولید اسلحه در ارتباط مستقیم قرار دارند، همیشه از تغییر در ایجاد محدودیت برای خرید اسلحه و یا حمل، مردم را ترسانده‌اند. استدلال آنان اینست که اگر افراد بزهکار و یا بیمار بخواهند به کسی حمله‌کنند، آن فرد اگر اسلحه داشته‌باشد، به سادگی می‌تواند از خود دفاع‌کند و یا فرد مهاجم را زخمی و یا فراری سازد. مردم برای حفظ جان خویش، وقتی این بُعد از استدلال را می‌شنوند، نه تنها آن را منطقی می‌شناسند بلکه نوعی پشتگرمی روحی نیز پیدا می‌کنند که داشتن اسلحه، تضمین‌کننده‌ی سلامت و جان آنان است.

 

به همین‌دلیل، آنان نیز با کارتل‌های تولید اسلحه، به گونه‌ای باورمند از درِ توافق درمی‌آیند. از طرف دیگر، کارتل‌های تولید اسلحه، هیچ آماری ارائه نمی‌دهند که در خلال مدتی که این قانون در آمریکا اجرا می‌شود، چند نفر توانسته‌اند با وجود داشتن اسلحه و یا حتی حمل آن، جان خود را در برابر مهاجمان نجات‌دهند. اگر چنین آماری ارائه شود، پیشاپیش می‌توان متقاعدشد که شمار چنین افرادی در خلال سال‌ها و دهه‌ها، چیزی برابر با صفر و یا در حد انگشتان یک دست است. علتش اینست که فرد مهاجم، همیشه با آمادگی کامل وارد ماجرا می‌شود در حالی‌که مردم کوچه و بازار، مدرسه و کار، در اندیشه‌ی آب و نان زندگی روزانه هستند و هیچ‌گونه آمادگی برای دفاع از خویش ندارند. آنان حتی لحظه‌ای با خود نمی‌اندیشند که ممکن‌است آن‌روز که خانه را ترک می‌کنند، ممکن‌است هرگز برنگردند.

 

مخالفت کارتل‌ها با این «تغییر» نه از آن‌روست که به سلامت مردم می‌اندیشند بلکه بدان دلیل‌است که با ایجاد محدودیت در حمل و خرید اسلحه، منافع مادی آن‌ها به خطر می‌افتد. حفظ سلامت مردم برای جلوگیری از این «تغییر» به عنوان «هدف»، پدیده‌ای کاملاً دروغین و فریبکارانه است. حفظ سلامت مردم برای آنان، وسیله و بهانه‌‌ایست منطقی و مردم پسند برای ادامه‌ی سودی که از فروش چنان سلاح هایی به دست می‌آورند. این «تغییر» که آن‌ها با آن مخالفند، «هدف»‌ی است که اگر عملی شود، منافع آنان را به خطر می‌اندازد. این وضعیتی که آنان از آن دفاع می‌کنند، یعنی محافظت جان مردم با سلاح‌هایی که می‌خرند، وسیله‌ای کاملاً دروغین، برای تحقق آن هدف راستین که گرم نگه داشتن بازار سلاح‌های گوناگون برای کارتل‌های مورد نظر است.

شنبه 23 ژانویه 2016

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.