بسیار اتفاق افتادهاست که ما از زبان این و آن شنیدهایم و حتی خود نیز گوینده این نکته بودهایم که فلان شخص، اسیر توهمات، تعصبات و افکار کَژ و مَژ خویشاست. بدین معنی که او با چنان افکاری، برای خود، زندانی درست کردهاست که توان آزادی و رهایی از آن را ندارد. اگر چه حتی تمایل به رهایی از چنان رنجی، در جان او وجود داشته باشد. هرچند در چنین مواقعی، تمایل به رهایی، کافی نیست. نیاز به تلاش آگاهانه و پیگیرانهی بیشتریاست. به راستی آیا هیچ بدین نکته اندیشیدهایم که این اسارت به چه معنی است و چه عواقبی ممکن است برای فرد مورد نظر و یا اطرافیان او داشته باشد. قبل از هرچیز، وقتی ما از اسارت یک فرد در دام توهمات صحبت میکنیم، به معنی آن نیست که این فرد، از آزادی عمل برخوردار نیست و یا چنان دست و پایش را در زندگی روزانه بستهاند که نمیتواند دست به کار دیگری بزند. هرچند این اسارت، چنان قویاست که فرد با وجود آنکه ظاهراً آزاد به نظر میرسد اما در عمل، انگار در دام تعصبات کور و خطرناک، به غُل و زنجیر کشیده شده که با وجود برخوردار بودن از آزادی عمل ظاهری، وی اجازهی ورود به هر محفل و مجلسی را پیدا نمیکند و در عمل، از معاشرت با بسیاری از آدمیان پیرامونی، کاملاً منع میگردد.
به عبارت دیگر، باید گفت که این فرد، چنان اندیشههای پریشان و موذیانه را را وفادارانه در ذهن خویش نگاهداشته که زندگیاش در یک تَسَلسُل باطل، همچنان باقی ماندهاست. تردید نیست که به کار بردن واژهی «اسارت» در دام چنان اندیشههایی، اگر چه ظاهراً اغراقآمیز به نظر میرسد اما باید گفت که این نوع اسارت انسانی، از چنان جنسی برخوردار است که به جای جلب همدلی و همدردی دیگران، خشم و یا حتی نفرت آنان را برمیانگیزاند. به کاربردن واژهی «اسارت»، گاه در برخی شرایط، حتی بیانگر عمق چنان اسارت تاریک و دردانگیزی که بر جان انسان حاکماست، نیست. نکتهای که باید بدان توجهداشت آنست که روزانه، در ذهن انسانها، صدها اندیشهی گوناگون، در حال گشت و واگشتاست. برخی از این اندیشهها فقط میآیند و میروند، رد پای مختصری از خود باقی میگذارند و باردیگر پیدایشان نمیشود.
شماری اندیشههای دیگر، توقفهای کوتاه مدت دارند و اندیشههای گروه سوم، مدت طولانیتری در ذهن انسان میمانند. اما همانها نیز کمی بعدتر، جای خود را به اندیشههای تازهتر میدهند. چهارمین نوع این اندیشهها، تفکراتیاست که نه تنها در طول شبانهروز در ذهن ما جاخوش میکنند بلکه عملاً رفتار و کردار ما را در رابطه با دیگران و همچنین بسیاری از پدیدههای اجتماعی، یکسره به کنترل خویش در میآورند. شاید در چنین حالتی، لازم باشد اشاره گردد که بخشی از مردم، چنین فردی را به دلیل رفتار غیرعادی و بیمارگونهای که از خود به نمایش میگذارد، اسیر توهم، تعصب و اندیشههای نادرست به شمار میآورند. حتی عدهای که در داشتن افکار و اندیشههای باز و آزاد، از نوعی آزادی افراطی و گاه بیبندو بارانه برخوردارند، ممکناست چنان افرادی را دیوانه بپندارند. اما اهل علم و پژوهش، چنین افرادی را بیشتر قربانی تربیت بیدانشانه، افراطی و بیمارگونهی محیط خانوادگی و یا آموزشهای عقب ماندهی فرقهای در مدارس خاص و یا دایرهی تنگ و تاریک معاشرتهای گروهی که از سوی افراد خاصی هدایت میشود، میدانند.
در حوزهی چنین اندیشههایی که زندگی را بر انسان تلخ میسازد، میتوان به گفتهای از Nelson Mandela/1918-2013 رهبر ضدنژادپرستی و تبعیض در آفریقای جنوبی اشارهکرد که گفتهبود:«هنگامی که از زندان آزادشدم، با خود اندیشیدم که اگر تلخیها و نفرتها را با خود به بیرون از زندان انتقالدهم، عملاً در بیرون از زندان هم، زندانی چنان اندیشههایی خواهم بود.» واقعیت آنست که رهایی از زندان درون، زندان اندیشههای خامانه و سرشار از تعصب و تاریکی، نیاز به نیرویی اگر نگویم جادویی، بلکه بسیار قدرتمندانه دارد تا بتواند بر همهی آنچه بر انسان گذشتهاست، به چشمی بیاعتنایانه بنگرد و خود را از دام آنها رها سازد. Mandela از چنین توان و شخصیتی برخوردار بود اما او خود، چندان بر مسند قدرت باقینماند تا بتواند چنان آموزههایی را در سطح جامعه، عمق بیشتری ببخشد. از اینرو باید گفت که این کینهها و نفرتها، همچنان در جان بسیاری از افراد دیگر جامعه، چه زندانیان و قربانیان اجتماعی رژیم نژادپرست دیرین و چه بسیاری از عناصر رژیم سپیدپوست این کشور باقی ماندهاست. گمان من آنست که Nelson Mandela با آنکه خود را از اسارت همهی نفرتها و تلخیهای حکومت نژادپرست آفریقای جنوبی رهانید اما میراث او، نتوانست به مقدار کافی، به عمق جامعه راه یابد. بحرانهایی که در خلال سالهای اخیر در نظام حکومتی این کشور و حتی در اقتصاد آن، خود را به نمایش گذشته، نشان از آن دارد که تنها بخشی از این تحولات آزادیبخشانه، در سطح جمعه جاری بوده است. از اینرو، باید گفت که آموزههای او، نیاز به تعمیق بیشتری در سطح جامعه دارد تا نسلهایی که رو به رشد میگذارند، اگر نتوانند همچون او عمل کنند، دستِ کم قادرباشند بخشی از آموزههای او را در دوران آموزش و تربیت خویش، فراگیرند.
تردید نیست که همهی انسانها، صرفنظر از فرهنگ، نژاد، زبان و حتی منطقهی جغرافیایی، در درون خود، دستِ کم با چنین اندیشههای چهارگانهای سر میکنند. طبیعی است که در کشورهای دمکراتیک و پیشرفته، گروه پرشماری از آدمیان، در شرایطی از زندگی اجتماعی و فرهنگی به سر میبرند که اندیشههایشان، نه بوی نژادپرستی میدهد و نه انسانهای دیگر را به عقب میراند و نه در عمل، بدخواه مخالفان فکری و یا دیگراندیش خویشند. واقعیت آنست که حتی در همین افراد ترقیخواه و تکاملطلب نیز میتوان آن ویژگی چهارگانهی اندیشه را از دیدگاه حرکت و کارکرد، به آنان نیز نسبت داد بیآن که میان محتوای افکار آنها و گروههای متعصب، شباهتی وجود داشتهباشد. نکته آنست که در این میان، مردم به کسی که از اندیشههای انساندوستانه، خلاق و زندگیبخش برخوردار است و یکدم در این راه، آرام و قرار ندارد، چنین نسبتی نمیدهند که او را اسیر توهمات خوب و انساندوستانه به شمار آورند و بگویند که چنان اندیشههایی، زندگی آن فراد را به کلی، تحت تسلط خویش درآوردهاست. پاسخ به این پرسش، شاید از سوی هر انسانی، با آن دیگری، به کلی متفاوت باشد.
آنچه به ذهن من میرسد ایناست که از آنجا که انسان سالم، اندیشنده و عاقبتنگر ، جویندهی روشنایی، بهزیستی و خوشبختی است، عملاً این روشنایی، بهزیستی و خوشبختی را تنها برای خویش نمیخواهد بلکه دوست دارد آن را با دیگران نیز قسمتکند. در چنین شرایطی، هیچ کس، سرِ آن ندارد که چنین فرد یا افرادی را «اسیر» اندیشههای مثبت و انساندوستانه بداند. حتی اگر این اُطراق همیشگی چنان اندیشههایی را در ذهن یک فرد، اسارت هم بدانند، از آن «اسارت»های آرزوییاست. درست مانند آن است که کسی آرزوی بهشت جاودان داشتهباشد و یا بخواهد خود را به اسارت یک عشق آرزویی در آوَرَد. درست است که در بهشت جاودان ماندن، نوعی اسارت است، اما اسارتی که انسان معتقد به دین مذهب، آرزوی داشتنش را دارد و برای آن که این لذت همیشگی را به اصطلاحات ویرانگر نیالاید، از ذکر واژههای زندانی بهشت یا اسارت در آن، خودداری میکند. هرچند «اسارت» در عشق یک فرد و عمدتاً از سوی مردان نسبت به زنان، با واژههای دلانگیز و نوازشگر به توصیف کشیده شده و شاعر، به عنوان یک انسان تشنه و خواهندهی معشوق، با همهی وجود، آرزومند چنان اسارتی است.
جمعه اول ژوئن 2018