بسیار شنیده و دیدهایم که یک نشریه یا مؤسسه، در بسیاری از کشورهای جهان، برای برگزاری یک بزرگداشت خاص و یا انجام یک مسابقهی معین و یا بررسی یک مورد تاریخی و یا اجتماعی، از نویسندگان گوناگون، خواستهاست تا مقاله یا داستانی در پانصد، هزار و یا هزار و پانصد کلمه بنویسند و برایشان بفرستند. بسیاری چنان میکنند و تمام تلاش خویش را نیز به کار میبرند تا با همان محدودیت واژگانی، نکتهای را که در صدد بیان آن هستند، دستِ کم به بررسیکنندگان آن نوشتهها، انتقالدهند. اینکار، قطعاً نیاز به توانایی خاصی دارد که یک نویسنده بتواند اندیشههای خویش را چنان تنظیمکند که نه تنها در آن ظرف معین و محدود از واژههای یک زبان جا بگیرد، بلکه آسیبی هم به محتوای آن نوشته یا پیام، وارد نسازد.
واقعیت آنست که من در برابر چنین آزمونی قرار نگرفتهام تا بتوانم از تجربیات فردی خویش سخن بگویم. اما موردهایی را خود تجربه کردهام که به دلیل محدودیت جا در یک صفحهی خاص، میبایست نوشتهای کوتاه و خلاصه ارائهداد. البته میتوانم بگویم که این گونه آزمونها، از نوعی نیستند که نویسنده تربیت کنند. زیرا برای تربیت یک نویسنده، ابزار و علل دیگری در کار است که ارتباطی به مطلب مورد بحث ما ندارد. اما محدود کردن یک فرد که میبایست در فضایی تنگ و بسته، قدرتنمایی کند، نکتهای است که با شکوفایی و آزدی عمل و ذهن فرد، در ستیز قرار میگیرد. زیرا چنان محدودیتی، نه تنها او را در فضایی تنگ و نفسگیر قرار میدهد بلکه از وی میخواهد که هرچه میتواند نفسهای عمیق خود را در چنان فضایی از نوشتن، به آزمون بگذارد. شاید اگر برگزارکنندگان مسابقه و یا خواستاران چنان نوشتههایی، به عنوان مثال، یک مرز حداقل به عنوان پانصد واژه و یک مرز حداکثر تا هفتصد واژه تعیین میکردند، در آنصورت، نویسنده، تلاش میکرد تا ایستگاه اصلی خویش را در مرز حداقل قراردهد و اگر از آن مرز، به دلایل معنایی هم گذرکرد، بداند که از یک حاشیهی اطمینان معین نیز برخوردار است. در آن صورت، نویسنده، بیگمان، کمتر دچار اضطراب میگردید.
من هرگز در صدد آن نیستم که ابتکار عمل چنین مؤسسههایی را نفیکنم. قطعاً آنان به دلیل نبودن افراد کافی برای بررسیکردن نوشتههای مورد نظر و نیز خطر آنکه برخی افراد، ممکناست نوشتهای ارائهدهند که سر از بحر طویل درآوَرَد بیآنکه این بحر طویل، از محتوای متناسب با واژههای ارائه شده برخوردار باشد، ناچارند از همان آغاز، به محدودیتهای خاصی، متوسلگردند. حتی چه بسا در این میان، دلایل محکم دیگری هم برای این کار داشتهباشند. اما تردید نیست که نویسندگان حرفهای، در چنان فضایی، دیگر از اندیشهی واژهپردازی و ارائهی آرایههای زبانی دست میکشند و از زبانی استفاده میکنند که بیشتر استفادهی کارکردی دارد تا زیباییشناسانه. از اینرو، چه بسا در چنین فضایی، استعارهها، تشبیهها و خیالپردازیهای هنرمندانه، جای خود را به نوعی واژهپردازی بدهد که نقش آن در درجهی اول، سالم رساندن پیام نویسنده به خوانندهاست و نه به نمایش گذاردن زیباییهای جادویی زبان.
این پدیده، مرا بیاختیار به یاد یک جملهی لهستانی انداخت که میگوید:«بهتر است کلمات، وَزن گردند تا آن که شمرده شوند.» شاید کسی که این جمله را برزبان آورده، عملاً اشاره به تفکری داشته که کَمیّت را بر کیفیّت ترجیح میدادهاست. چه این کمیّت، اشاره به شمار واژههای به کاربرده شده توسط یک نویسنده داشتهباشد و چه به شمارهی کتابهایی که او نوشته، عملاً تفاوتی نمیکند. در این جملهی لهستانی، هدف، ارتقاء کیفیت یک نوشتهاست نه طولانی بودن آن. هرچند بسیاری نوشتههای ارزشمند و با کیفیت نیز هستند که به دلیل فشردگی حجم مطلب، طولانی شدهاند. به اعتقاد من، این جمله، دربردارندهی نکات دیگری نیز هست. از جمله آن که «نوشته» به علت ماندگار بودن خویش، چه از نظر ارزش تاریخی و فکری و چه از دیدگاه محفوظ نگاهداشتن فیزیکی آن در قالب کاغذ و یا هرچیز دیگر، باید در به کارگیری واژهها، احتیاط لازم به کار رود. در طول تاریخ، چه نوشتههایی که بدون سبکسنگین کردن از سوی نویسندهی آن، جان او را برباد داده و یا خاندانی را به پراکندگی و آشفتگی کشاندهاست.
شاید خواننده به این نکته بیندیشد که قطعاً چنان نوشتهای، چون حقیقت را برزبان آورده، مجازات نویسندهی آن از سوی دایرهی قدرتِ فراقانون، در قالب مرگ، رقم خوردهاست. از سوی دیگر، ممکن است به ذهن کسانی برسد که به گونهای خشمآگین مطرح سازند که آیا نتیجه این میشود که نویسندگان نباید حقیقت را برزبان بیاورند بدان دلیل که دارندگانِ قدرتِ فراقانون را آشفتهحال میسازند؟ پاسخ من آنست که احتیاط در به کارگیری واژهها، به معنی آن نیست که انسان از بیان حقیقت خودداری ورزد و یا هدفهای انسانی و اخلاقی خویش را ندیده بگیرد. غرض آنست که نویسنده به این نکته بیندیشد که در بیان هر موضوع، اندیشیدن به عواقب آن را، چه از نظر فردی، چه خانوادگی و چه اجتماع، در چشمانداز خود داشتهباشد. بیان حقیقت میتواند به دهها شکل گوناگون انجامگیرد. طبعاً آن شکلی میتواند مؤثر واقع گردد که خواننده را چنان برنیاشوبد که قبل از خواندن همهی مطلب، آن را به گوشهای پرتکند و مجال هرگونه اندیشیدن و زیر و رو کردن مطلب را از وی بگیرد. وحتی از شدت خشم، او را به اندیشهی انتقام وادارد. چنین نوشتهای، قبل از آن که داروی درد به شمار آید، زهری است که کام نویسنده، خواننده و چه بسا شماری دیگر را تلخ میسازد.
در روزگار کنونی، به دلیل در دسترس بودن امکان نوشتن یک یا چند جمله برای هر فرد که خواندن و نوشتن میداند از طریق رسانههای اجتماعی گوناگون، چنین نوشتنهایی نه تنها به سادگی میسرگردیده بلکه افرادی را که در پی انتقام و یا تحقیر فرد معینی هستند، وا داشته تا «وزن» ناکرده، واژههایی به کار ببرند که برای همهی افراد درگیر، عواقب ناخوشایندی دارد. در کشور ما، پدیدههای سیاسی، جزو چنین مقولهای است. گاه وقتی یک فرد معین که بینش سیاسی خاصی را مطرح میسازد که مورد پسند افراد دیگر نیست، با آنچنان سنگهای سنگین و آلودهای مورد حمله قرار میگیرد که گویی افراد حملهکننده، از یکطرف، قاضی دادگاه هستند و از طرف دیگر، در دست خود اسنادی علیه آن شخص دارند که حتی از اسناد و مدارک محضری نیز اعتبار آنها بیشتر است. طبیعیاست که این گونه برخوردهای واژگانی که کلمهها بیهیچ وزنکردن و یا اندیشیدن به قدرت ویرانگرانهی آنها، به سوی کسی رها میشود، شایستهی جوامعینیست که خود آن افراد، فریادشان از دستِ قدرت مدارانِ فراقانون به عرش بلند است و از این که آنان تحمل شنیدن و داشتن باورهایی جز باور خود را ندارند، اندوهگین و آزردهاند.
سهشنبه 27 مارس 2018