یک نویسندهی ژاپنی میگوید:«از توفان که درآمدی، دیگر همان انسانی نخواهیبود که به توفان پا نهادهبودی. معنی توفان این است.» واقعیت آنست که برخورد با این جمله، مرا مقداری به اندیشه واداشتهاست. آیا نویسندهی مورد نظر، دگرگونیهای عمیق و تکاملدهنده را تنها در توفانها میبیند و یا آنکه توفان را نیز به عنوان یکی از آن پدیدهها در نظر میآورد؟ نویسندهی جملهی بالا، در این زمینه چنان کوتاه و بسته صحبت کردهاست که در این تأثیرپذیری از توفان، چشماندازهای دیگری نیز میتواند وجود داشتهباشد. هرچند اندکی تأمل، ما را متقاعد میکند که اگر انسان نه به توفان بلکه به هر پدیدهی دیگر زندگی نیز پا بگذارد، هنگام بیرون آمدن از آن پدیده، قطعاً آن نیست که قبل از پاگذاشتن بدان بودهاست. او به عنوان یک موجود تأثیرپذیر و تأثیرگذار، با هرپدیدهای که در زندگی روزانه برخورد کند، نمیتواند از کنار آن بیتفاوت بگذرد. حتی اگر نشان بدهد که بدان بیتفاوتاست، عملاً و در درون خویش، بیتفاوت نبودهاست. طبیعیاست که میزان تأثیرپذیری انسان از پدیدههای بیرونی، کاملاً متفاوتاست. این تفاوت در رابطهی مستقیم با قدرت تأثیرگذارندهی آن پدیده و یا پدیدهها از یکسو و شدت تأثیرپذیری او از آنها، از سوی دیگر است. درست است که یک تلنگر کوچک در درون بیشتر انسانها، زلزلهای ایجاد نمیکند، اما در درون احساس و اندیشهی آنها، تحولاتی را موجب میشود که بازتاب آن تحولات، در طول زندگی، دیر یا زود، در جایی خود را به نمایش میگذارد.
من با جملهی نویسندهی ژاپنی، در یک نگرش کلی، کاملاً موافقم. اما با «چگونهشدن» و «چگونه تأثیرپذیرفتن» انسان از یک توفان، مقداری فرق میگذارم. اول باید بدین نکته اشارهداشت که خاصیت توفان، همیشه وارد آوردن ضربههای سنگین و سهمگین به جان انسان و حتی مچالهکردن اوست. گاه این توفان، میتواند او را به کلی درهم بشکند و نابودسازد. به اعتقاد من، تأثیر توفان، صرفنظر از اینکه سیاسی باشد یا اقتصادی، اجتماعی باشد و یا عاطفی، از جنسی است که به طور مکانیکی و خشک، انسان را گیج سر و آشفته میسازد اما به ندرت میتواند در جان او راهیابد و در اعماق آن رسوبکند و حتی کمتر فرصت مییابد که عناصر درونی وی را که هدایتکنندهی رفتار و گفتار اوست، تحت تأثیر قراردهد. ویژگی توفان، شبیه سیلاباست. در هنگام جاری شدن سیل، حتی زمین تشنه، نمیتواند سیلاب را به یکباره در خود هضمکند. چنین است که آن را از خود میراند و سیلابهها، بر سطح آن جاری میگردد و هرچه را که بر سر راهش قراربگیرد، ویران میکند. در حالیکه باران نرم و مداوم، به تدریج در زمین فرو میرود و هرمقدار هم که ببارد، خطر سیل، کسی یا جایی را تهدید نمیکند.
اگر به گفتهی نویسندهی ژاپنی بار دیگر مراجعهکنیم،درمییابیم که توفان و سیلاب، زندگی آدمیان را چنان خراب کردهاست که آنان همان نیستند که قبل از توفان و سیلاب بودهاند. شاید کسی کنجکاوانه بپرسد که انسان پس از توفان، چه تأثیری میپذیرد که دیگر همان نیست که قبل از ورود به توفان بودهاست؟ با توجه به توضیحات بالا، باید گفت آدمیانِ عبورکرده از توفان و یا سیلاب، تبدیل به کسانی شدهاند که زندگیشان درهم شکستهاست و یا چنان در باتلاق اضطرار و اضطراب فرورفتهاند که یگانه اندیشهی آنان، از آنجا جان سالم به دربردن است. به جای به حرکت درآمدن اندیشههای زاینده و شکوفنده، خشم، عصبیت و حتی نفرت، وجود آنان را در برگرفتهاست. در توفان و یا سیلاب، بخش عمدهی کارکردهای معقول ذهنی انسان، دچار ایستایی و اختلال میشود. زیرا بیشترین توان و اندیشهی فرد، متوجه حفظ جان و یا اموال او از شر توفانی است که ویرا گرفتار کردهاست. همین ویژگی در انقلابهای خونین نیز جاریاست. در آنجا نیز هیچ چیز در مدار آرام و معمولی خود قرار ندارد. کسی که انقلابی را پشت سر گذاشته و عملاً در مسیر آن قرارگرفتهباشد، آنچه را که میتواند بازگوید، اندیشههای تعالیبخشنده و یا طرحهای ارتقاء دهندهی زندگی فردی و اجتماعی نیست. تنها در بارانهای ریز و مداوم و یا در آرامش و اندیشهاست که میتوان دگرگونیهای مثبت و تکاملبخشانه را شاهدبود. انسانهایی که گرفتار توفانشوند، درست است که هنگام بیرون آمدن از آن، همان نیستند که بودهاند اما بیتردید، جزو آن دسته از افراد میگردند که هیجان، وحشت و هراس از مرگ، سایهی خود را چنان بر سر آنان میاندازد که هرگونه اندیشهی زایا، همدلانه و زیباییپسندانه از سرای فکر و احساس آنان، رخت برمیبندد.
چهارشنبه 25 نوامبر 2015