برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

کلی‌گویی‌های قاطعانه


یک مَثَلِ چینی می‌گوید:

«مردان بزرگ، هرگز خود را بزرگ احساس نمی‌کنند. همچنان که مردان حقیر نیز خود را حقیر نمی‌پندارند.»

به راستی، معیار بزرگی افراد از یک‌سو و معیار حقیر بودن آنان در چیست؟ آیا در دانش این یک و بی‌دانشی آن یک، در داشتن استعدادهای مادرزادی آن یک و کمبودِ همان استعدادها در این یک است؟ آیا می‌تواند ثروت، زیبایی، قدرت و زبان آوری از یک‌سو، نشان از بزرگی یک فرد و نبودِ همه‌ی این‌ها، نشان از حقارت و خُردی آن فرد دیگر داشته‌باشد؟ واقعیت آنست که من برای بزرگی و یا خُردی افراد، بر تمامی ویژگی‌های رفتاری بالا، چه داشتن آن‌ها و چه نداشتنشان، خط بطلان می‌کشم. دانش و استعداد به خودی، نمی‌تواند نشان مزیت یک فرد باشد. بلکه انسان‌های بزرگ، صرف‌نظر از زن یا مرد بودنشان، می‌بایست کسانی باشند که در حد توانایی و دانش خویش، در راه تعالی زندگی انسان، صرف نظر از جنس، رنگ، تعلق سرزمینی، زبان و مذهب آنان، بکوشند.

 

هرمقدار که دانش، شعور انسان دوستانه و توانایی علمی و فرهنگی این افراد بیشتر باشد، قطعاً بهتر می‌توانند برای نوع انسان مفید واقع گردند. در این میان، انسان‌هایی هستند که نه از دانش بالایی برخوردارند و نه حتی گامی در راه تعالی زندگی انسان برمی‌دارند. همزمان، چنین انسان‌هایی، نه ادعایی دارند و نه دست به کاری ضد اخلاق ویا ضد معیارهای انسان‌دوستانه می‌زنند. قطعاً چنین کسانی، نمی‌توانند جزو انسان‌های حقیر به شمارآیند. در این میان، می‌توان از جمله، کسانی را حقیر به شمار آورد که نه از دانش و توانایی فکری لازم برخوردارند و نه در صددند تا گامی به نفع همنوعان خویش انجام‌دهند. اما عملاً بالانشینی‌ها و ادعاهایشان، گوش فلک را کر می‌کند. برای اینان، رنگ پوست، سکونت در یک منطقه‌ی معین، داشتن زبان خاص، فرهنگ و مذهب خاص، همه و همه، جزو معیارهای تعیین کننده برای برترشدن شماری عده‌ای و فروتر شماری گروهی دیگر، به حساب می‌آید.

 

من دوست دارم باز هم مقداری روی این جمله تأمل‌کنم. به راستی کسی که این جمله را نخستین‌بار در دهان مردم انداخته و سپس تبدیل به یک مَثَلِ چینی شده، از کجا می‌دانسته‌است که مردان بزرگ و یا عکس آن‌ها، مردان حقیر، در مورد خود چنان احساسی ندارند؟ او اگر قیاس به نفس کرده‌باشد، نمی‌توانسته‌است همزمان، هم جزو مردان بزرگ به شمارآید و هم حزو مردان حقیر. اگر چنین قیاسی انجام نگرفته‌‌باشد، در آن‌صورت او از روی چه قرائنی، به چنین نتیجه‌ای دست یافته‌است؟ شاید بتوان پاسخ‌داد که از روی رفتار آنان. بدین معنی که تواضع مردان بزرگ، چنان در حرکات و سکنات آنان به جلوه‌گری می‌پردازد که بیننده و شنونده، درنمی‌یابد که آنان، خود را بزرگ می‌پندارند و یا می‌پنداشته‌اند. از این‌رو، قضاوت مردم بدان صورت شکل می‌گیرد که اینان در عمل، خود را بر دیگران، برتر نشمرده‌اند. تصورم آنست که همین استدلال در مورد مردان حقیر نیز می‌تواند مصداق داشته‌باشد. بدین معنی که آنان عملاً با برخی حالات و حرکات، تلاش ورزیده‌اند و یا می‌ورزند تا خود را در چشم مردم، بزرگ به جلوه درآورند بی آن‌که بویی از بزرگی برده‌‌باشند.

 

در این زمینه، می‌توان بُعد دیگری را نیز مطرح‌ساخت. بدین معنی که مردان بزرگ، خود می‌دانند که بزرگند اما می‌خواهند در نگاه مردم، چنان جلوه‌ای نداشته‌باشند. زیرا به طور عام در اخلاق انسانی و به طورخاص در اخلاق مردمان سرزمین‌هایی مانند سرزمین ما، خود را بزرگ‌شمردن، شرط خردمندی نیست. به همین جهت، اگر کمی عینی‌تر موضوع را بشکافیم، می‌توان فردی را در نظرآوریم که صاحب پژوهش‌های بزرگ علمی است و حتی به دریافت جایزه‌ی نوبل هم موفق گردیده‌ یا شاعر و نویسنده‌ای که آثار او، مورد اقبال خوانندگان بومی و بین‌المللی قرار گرفته‌است. قطعاً محبوبیت و حرمت چنین افرادی، ناشی از کارهایی است که برای بهترکردن شرایط انسان عام، چه از نظر جسمی و چه از نظر روحی، به انجام رسانده‌اند. پرسش آنست که وقتی کسی یا کسانی به اهمیت و عظمت کارهای آنان اشاره‌کند و یا اشاره‌کنند، واکنش آن‌ها چه خواهدبود؟ آیا خواهندگفت که نه! کارهای ما چنان ارزشی که شما از آن صحبت می‌کنید ندارد و یا نقش ما به عنوان پژوهشگر، شاعر و یا نویسنده، اصلاً مهم نیست؟ پاسخ چنان پرسشی می‌تواند این‌باشد که بزرگی چنان افرادی در آن نیست که کار و نقش خویش را کم‌اهمیت تلقی‌کنند تا از آن‌طریق بخواهند خود را متواضع بنمایانند. بلکه در آنست که با وجود آگاهی به نقش خویش، رفتاری خود برترنمایانه بر دیگران نداشته‌باشند.

    

مشکل مَثَل‌ها و ضرب‌المَثَل‌ها و یا گفته‌های شخصیت بزرگ فکری و هنری در آنست که گاه از یک چنان بافت منحصر به فرد، بیرون آورده شده‌اند که عملاً نمی‌توانند نقش معنارسان درستی را به انجام‌رسانند. گذشته از این، گفته‌ها و مَثَل‌های رایج، چنان کلی‌گویانه‌است که گویی، فرد گوینده، می‌تواند بر بسیاری رازهای غیبی واقف‌باشد. از این‌رو، برای رهایی از بحث و فحص شکاکان و یا سردرگم‌ساختن مردمان معتقد به چنین مَثَل‌هایی، بهتر است مَثَل مورد نظر، بدین شکل ارائه‌گردد:

«قاعده‌ی کار برآنست که مردان بزرگ، نباید در رفتار و گفتار، جلوه بزرگ‌نمایانه‌ای داشته‌باشند و یا برهم‌نوعان خویش، تکبر و خود برتربینی بفروشند. اگر چنین کنند، آنان در ردیف مردان حقیر قرار خواهندگرفت.»

در این بازنویسی، ما جای آن را می‌گذاریم که همه‌ی مردان و زنان بزرگ، چنان نباشند اما انتظار داریم که چنان واکنش‌هایی را از خود به نمایش بگذارند. ما به این نکته واقفیم که تعمیم‌دادن چنان ذهنیت‌هایی قاطعانه در مورد ویژگی رفتاری مردان بزرگ و یا مردان حقیر، از هیچ‌گونه اعتبار علمی و فکری برخوردار نیست.

پنجشنبه 27 اوت 2015

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.