برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

پیداکردن جای خویش


چارلی چاپلین/Charlie Chaplin/ 1889-1977 /هنرپیشه‌ی نام‌آور، جمله‌ای دارد با این مضمون:

«در دنیا، جای کافی برای همه وجود دارد. به جای آن‌که جای کسی را بگیری، تلاش‌کن تا جای خود را پیداکنی.» این جمله‌ی چاپلین، یک‌باره ذهن مرا به اعماق تاریخ کشاند. چه توطئه‌ها، برادرکشی‌ها و یکدیگرکشی‌ها تنها به آن دلیل صورت گرفته‌ که تشنگان قدرت، خواسته‌اند جای کسی را که از آن‌ها قدرت، ثروت و محبوبیت بیشتری داشته‌است بگیرند.‌ در این «جای کسی را گرفتن»، می‌توان برادری را دید که به جان برادر و خواهر خویش افتاده و یا فرزندی، پدر و مادر خود را به قربان‌گاه فرستاده‌است تا بتواند جای آنان را که در مرکز قدرت و ثروت قرارگرفته‌اند بگیرد. آیا به راستی چنین افرادی، هرگز نیندیشیده‌‌اند که می‌توانسته‌اند به جای کشتار رقیب، برادر و خواهر، فرزند و یا پدر و مادر و ویرانی خانه‌ی آنان و دیگر اطرافیان، چنان کار و رفتارکنند تا بتوانند برای خویشتن، جایی بزرگ‌تر، گرم‌تر و مطمئن‌تر در میان مردم، از رقیب دیرین بیافرینند؟

 

پاسخ من این‌است که نه. آنان هرگز به چنین نکته‌ای نیندیشیده‌اند و نمی‌توانسته‌اند بیندیشند. زیرا افراد قبل از آن‌ها نیز عمدتاً با همین شیوه، جای فرد یا افراد قبلی را اشغال کرده‌اند. گذشته از آن، مردانی که به کسب قدرت می‌اندیشند، منافع فردی آنان، خاصه منافع آنی و عینی، بیش از هرچیز در برابر دیدگانشان قرار دارد. تاریخ هنوز نمونه‌ای سراغ ندارد که کسانی با فریب و خشونت و از میان بردن رقیبان و نزدیکان خویش، بر سر کارآمده‌باشند و توانسته‌باشند، جای پایی مطمئن و آرامش‌بخش در دل‌های مردم به دست آورده و زمانی بس طولانی، همچنان در دایره‌ی قدرت مانده‌باشند.

 

تشنگان قدرت، غالباً آدم‌های کم استعدادی هم نیستند. مشکل اساسی آنست که در ذهن و فکر آنان، مایه‌ی کافی از درس‌های تاریخ، دانش عام و خاص و مایه‌ی کافی از اندیشیدن به عمق زندگی وجود ندارد. تردید نیست که اگر اینان می‌توانستند در جایی تربیت شوند که به اندازه‌ی توانایی و خِبرِگی در حوزه‌ی کشتار و فریب، توانایی و خِبرِگی در انسان‌دوستی و در تاریخ‌شناسی و قانون‌مداری  می‌داشتند، اصولاً به دنبال خشونت و کشتار برای کسب قدرت و ثروت و اِعمال اراده‌ی خویش بر همه‌چیز و همه کس نمی‌رفتند.

 

شاید بتوان در شیوه‌ی برخورد خشونت‌بار تشنگان قدرت، نوعی کشش و جستجوی خداوندانه را به تماشا آمد. از آن‌جا که در ذهن بخش عظیمی از مردم جهان، خداوند، قادر مطلق‌است و هرچه را که اراده‌کند، عملی می‌شود، در آن‌صورت، چنین افرادی در پسِ پشت اندیشه‌های قدرت و ثروت‌طلبانه‌ی خود، عمدتاً به قدرتی همانند قدرت خداوندی می‌اندیشند. وجود چنین حسی که فراتر از قدرت عام انسان‌های پیرامون آنان‌است، خواب شبانگاهان را برای آن‌ها لذت‌بخش و بیداری صبحگاهان را هیجان‌انگیز می‌سازد.

 

چگونه می‌شود که فردی مانند Kim Jung Un رهبرکنونی کره‌ی شمالی، برخی از افراد وفادار و نزدیک به خویش را به جرم آهسته‌تر کف‌زدن برای او و یا چرت‌زدن در یک جلسه‌ی رسمی، با گلوله‌ی توپ اعدام می‌کند. اگر چنین گرایش پنهانی در عمق وجود او به قدرتی خداوندانه وجود نداشته باشد، چگونه به خود اجازه می‌دهد، دور از هرگونه بررسی علت آن رفتارها، فرد یا افراد مورد نظر را به مرگ محکوم سازد. کدام منطق می‌تواند چنان رفتاری را جرم به شمار آوَرَد و اگر هم به شمار آوَرَد، مجازات آن را آن‌گونه در نظر بگیرد که شخص مورد نظر را در مقابل گلوله‌ی توپ قراردهد. مگر نه این‌است که بخش عظیمی از مردم جهان به این نکته اعتقاد دارند که خداوند به آن‌چه اراده‌کند، نیازی به تصویب این و آن و یا مخالفت آن و این ندارد. اراده‌ی او کافی است تا کسی را بَرکشد و کسی دیگر را فروکشد. حتی نیاز به زمینه‌چینی و یا پرونده‌سازی هم ندارد. مگر در همین راستا نیست که مطابق دریافت آنان، وقتی خداوند اراده‌کند، در یک لحظه، با زلزله‌ای، هزاران هزار انسان را در زیر آوار مرگ می‌خواباند و با سیلی دمان، شهرها و خیابان‌ها را به ویرانه‌ای بدل می‌سازد. مهم نیست که از میان آن تعداد آدم، شاید نود و نُه در صدشان، در عمر خویش، کوچک‌ترین جرمی مرتکب نشده‌باشند.

 

باری، از گفته‌ی چارلی چاپلین دور نیفتم. سخن او تنها به رهبران سیاسی و یا نظامی کشورها ارتباط نمی‌یابد بلکه می‌تواند به مناسبات یک کارمند جزء با همکارانش در یک اداره و مؤسسه‌ی دولتی و یا خصوصی هم، مربوط گردد. چگونه می‌توان این اندیشه را همچون بذری در ذهن انسان‌ها کاشت که هیچ‌کس، جای کسی دیگر را تنگ نکرده است. هرکس، هرمقدار توانایی تجربی و فکری داشته‌باشد، می‌تواند در یک نظام سالم و متکی به قانون، جای خود را بازکند بی‌آن که بخواهد کسی را کنار بزند و به جای او بنشیند. واقعیت آنست که در کشورهای غربی که به طور عمده، شایستگی‌های فردی ملاک پیشرفت افراد است، دو به هم زنی‌ها و توطئه‌ها، محکوم به شکست است. حتی مجیزگفن یک رئیس و یا خم و راست‌شدن در برابر او، به ندرت، محلی از اِعراب‌دارد. در حالی که در کشورهای عقب‌مانده و غیر دمکرات، کسانی که بتوانند دور از رفتارهای نادرست و شیوه‌های غیر اخلاقی، تنها با تکیه بر دانش و بینش خویش، جای خود را بازکنند، در اکثریت نیستند و چه بسا گاه در چنان اقلیتی قرار دارند که حتی به چشم هم نمی‌آیند. طبیعی‌است که در چنین نظام‌ها، تلاش‌های قانون‌مدارانه‌ی درازمدت و خستگی‌ناپذیری لازم‌است تا یک یا دو نسل بتواند به گونه‌ای تربیت‌شود که عملاً مصداق حرف عمیق چارلی چاپلین گردد.

سه‌شنبه هیجدهم اوت 2015

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.