در میان ایرانیان اهل اندیشه، جملهای وجود دارد بدین شکل:«آنکه از تاریخ نیاموزد، تاریخ برای او دوبار تکرار میشود. باراول به صورتی فاجعهبار و بار دوم به صورتی خندهدار.» من در این نوع تلقی، تردید دارم. نکتهی نخست آنست که چرا یک ملت، از تاریخ کشور خود نمیآموزد؟ آیا آموختنیهای تاریخی، مانند یک غذای خوشمزه و اشتهابرانگیزاست که در برابر یک ملت به عنوان یک واحد انسانیِ یکپارچه قرارگرفته و او آگاهانه از اندیشه به و یا یادگرفتن از آن، امتناع ورزیدهاست؟ من اینگونه فکر نمیکنم. هیچ ملتی، کماستعدادتر و یا بااستعدادتر از ملت دیگر نیست. اما برای مردمی که مدرسهی خوب، دانشگاه خوب و امکانات خوب مادی و معنوی از همهسو فراهمباشد، طبیعیاست که امکان بهتر و بیشتر برای آموختن آن ملت، کاملاً فراهماست. اما ملتی که در تنگنای فشار مادی و معنوی قرارداشتهباشد و از بسیاری امکانات مادی و رفاهی و یا فنی محروم باشد، قطعاً اندیشه به آموختن، نخستین اندیشهای نیست که ذهن و فکر او را به خود مشغول میدارد.
هیچ ملتی را نمیتوان به دلیل عدم آموختن از حوادث تاریخی و یا حوادث تاریخی مشابه در چند و چندین دورهی زندگی انسانی، محکوم کرد و یا مورد ملامت قرارداد. نکتهی بعدی آنست که چرا تکرار حوادث تاریخی را برای بار اول، باید فاجعهبار تلقیکرد؟ آیا این فاجعهباربودن بدان دلیلاست که مردمان یک سرزمین، از حوادثی که برآنان گذشته، درس عبرت نگرفتهاند و یا از آن حوادث، چیزی نیاموختهاند؟ چنین دیدگاهی، موضوع نیاموختن را شدیداً محکوم میکند. دیدگاهی که میخواهد آدمیان، ناخوانده، ملاشوند و یا بدون کمترین انگیزهی قابل فهم، در صدد تجزیه و تحلیل حوادث تاریخی برآیند و از میان فراز و فرود آن حوادث، درسهای راهگشای زندگی را بیرون بکشند. حتی تکرار همان حوادث تاریخی که برای باردوم خندهدار جلوه میکند، روی دیگر سکهی همان دیدگاهیاست که انتظار دارد مردمان یک سرزمین، مانند پژوهشگران آکادمیک و دانش آموختگان کهنهکار، نه تنها قدرت تجزیه و تحلیل درست مسائل و رویدادها را داشتهباشند بلکه بتوانند آنها را به حوادث و رویدادهای مُشابه نیز تعمیمدهند.
به اعتقاد من چنین نگرشی که در جملهی مورد نظر خلاصهشده و مورد استفادهی بسیارانی از مردمان تحصیلکرده و آگاه ما قرارمیگیرد، هیچگونه توجهی به امکانات و واقعیات حاکم برزندگی یک ملت ندارد و او را بیشتر به عنوان پدیدهای یکدست مینگرد که باید هم تاریخ را بشناسد و هم از علت حوادث تاریخی آگاه باشد و هم سیر رویدادها را به درستی پیگیری کند. در همین رابطه، جملهای وجود دارد که یکی شخصیتهای اروپایی بر زبان آوردهاست. من در حال حاضر، به یاد نمیآورم که آن را در کجا خوانده و یا دیدهام. اما جملهی مورد نظر، چنیناست:«کسی که تاریخ خود را نشناسد، باید آن را تکرارکند.» کسی که این جمله را برزبان آورده، از یک ملت حرف نمیزند. بلکه از فرد سخن میگوید. حتی وقتی موضوع اصلی را که تاریخ باشد، مطرح میکند، بازهم نشناختن آن را، توسط تک تک انسانها ملاک عمل قرار میدهد. این نشناختن از سوی یک انسان، هرعلتی میتواند داشتهباشد اما بهگونهای مطرح نمیشود که فردِ غافل از شناخت را محکوم سازد.
از طرف دیگر میبینیم که طرح این موضوع از سوی بسیاری از هموطنان اندیشمند ما، بیشتر حالتی فرازنشینانه، بزرگانه، محکومکننده و ملامتگرانه دارد. فرقاست بین «نشناختن» و «نیاموختن». در نشناختن، فرد نقش فعال در آموختن خویش ندارد یا به عبارت دیگر در آموختن تاریخ مورد نظر، انسان منفعلی بوده و یا هست. اما در نیاموختن، انکار نوعی سهلانگاری آگاهانه و فرار از آموزش، مطرح بودهاست. گذشته از آن، در کشورهای اروپایی، صحبت از آناست که اگر کسی تاریخ خود را نشناسد، بایدآن را تکرارکند. صحبت بر سر این نیست که او برای این آموختن، برای چندمینبار مجبور به تکرار حوادث تاریخی شدهاست. در نگرش اروپائیان به این عدم شناخت از تاریخ، حتی شکل فاجعهبار و یا خندهداری هم مطرح نیست بلکه تنها تکرار تاریخ مطرحاست تا آن فرد بتواند از طریق این تکرار، تجربهی گذشتگان را در توفیق و شکست، جزو آموزههای ذهنی خویش قراردهد.
نکتهی دیگری که بازهم در میان ما ایرانیان مطرح میگردد، این موضوعاست که ظاهراً تاریخ را فاتحان مینویسند نه شکستخوردگان. به اعتقاد من، طرح چنین موضوعی، بیشتر به همان جوامع دربستهی اولیه برمیگردد که دسترسی به اطلاعات و امکانات در فقیرانهترین شکل ممکن قرارداشتهاست. فاتحان تنها به آن دلیل که امکانات و نیروهای نظامی در اختیارشان بوده، خود میتوانستهاند هرچه را که میخواهند در آن منطقهی معین و زمان معین بنویسند. اما واقعیت آنست که حتی در همان دورههای تاریخی دیر و دور، شکستخوردگان میتوانستهاند با گذشت زمان، روایت خویش را نیز آرام آرام در معرض دید خوانندگان خود قراردهند. اما در روزگار کنونی، تاریخ را حتی در نخستین لحظات، تنها فاتحان نمینویسند. حتی نوشتن چنین تاریخی، تنها در اختیار فاتحان و شکستخوردگان هم نیست. نیروهای حاضر و ناظری وجود دارند که لازماست تاریخ را از چشمانداز یک فرد بیطرف، در ترازوی ارزشیابی قراردهند.
چهارشنبه 6 ماه مه 2015