برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

گروه‌بندی‌های رفتاری مردم جهان


هریک از دانشمندان، نویسندگان و متفکران جهان، بر پایه‌ی تجربیات فردی و دانش اجتماعی خویش، مردمان پیرامون خود را به گروه‌های گوناگون تقسیم کرده‌اند. ابوالحسن خَرَقانی از مشایخ بزرگ و قابل احترام صوفیه که در قرن چهارم و پنجم هجری قمری در خَرَقان که از روستاهای قومس/Ghowmes در استان شاهرود فعلی است، می‌زیسته، دسته‌بندی مردم جهان را بدین‌گونه ارائه‌داده‌است: «مردمان سه گروهند. یکی نازُرده، با تو آزار دارد. یکی بیازاری، بیازارد و دیگری بیازاری و نیازارد.» به نظر می‌رسد که تقسیم‌بندی رفتاری مردم جهان و یا مردم ایران از زمانی که ابوالحسن خرقانی در هزار سال پیش انجام داده، با تقسیم بندی گروهی مردم از نظر رفتاری در زمان کنونی، تفاوتی نکرده‌است. شاید تفاوت این تقسیم‌بندی میان آن زمان و زمان فعلی در آن‌باشد که صوفی خَرَقان بی‌آن که اشاره‌ای به انگیزه‌های مردم زمانه بکند، تصویری از رفتار آنان به دست داده‌است.

 

در حالی که در روزگار کنونی، می‌توان شاهد توضیح انگیزه‌های رفتاری مردم نیز بود. آن‌کس که بدون دریافت آزار از دیگران، به آزار آنان می‌پردازد، بیمار روانی‌است و باید به جستجوی ریشه‌ی بیماری او پرداخت. حتی آن‌کس آماده‌ی انتقام‌است و با هر آزاری، پاسخ شخص آزارگر را با آزاردهندگی خویش، در کف او می‌گذارد نیز انسانی‌است نادان و حتی چه بسا بیمار و سطحی‌نگر از دیدگاه فکری و دانش اجتماعی. گروه‌سوم که اگر مورد آزار قرارگیرد، واکنشی نشان نمی‌دهد نیز حکایت از یک نارسایی رفتاری دارد. ابوالحسن خرقانی در تقسیم‌بندی خود نمی‌گوید که وقتی چنین فردی، آزار را با آزار پاسخ نمی‌دهد، پس چه می‌کند. نمی‌توان انسان عاقل و خردمند بود و از کنار رفتارهایی از این‌دست، اگر چه بیمارگونه، بی‌تفاوت‌گذشت.

 

حتی تقسیم‌بندی ابن یمین فَریوَدمَدی / Farivmadi از شاعران قرن هشتم خراسان، نوعی تقسیم‌بندی سلیقه‌ای و فردی‌است اما از آن نوع تقسیم‌بندی‌هاست که انسان با خواندن آن، نه تنها به اندیشه فرو می‌شود و دریافت شاعر خراسان را نادرست نمی‌داند چه بسا که دوست داشته‌باشد، گزینه‌های دیگری را نیز در این میان، مطرح‌سازد. نکته آنست که ما نمی‌دانیم غرض ابن یمین از «دانستن»، چه دانستنی‌است؟ دانستنی‌های فلسفی و ادبی‌است یا اجتماعی و اقتصادی و یا مذهبی و پیشه‌ورانه؟ هرکه آگاهی علمی داشته‌باشد، به معنی آن نیست که بتواند اسب شرف خویش را از میان گِل و لای زندگی اجتماعی، به سلامت بیرون ببرد. یا حتی اگر به گزینه‌ی چهارم که نقطه‌ی مقابل گزینه‌ی نخست اوست توجهکنیم، می‌بینیم که کدام ندانستن‌است که آگاهی به ندانستن و یا ندانستن آن، یک فرد را در جهل مرکب ابدی نگاه می‌دارد. واقعیت آنست که شماری از دانندگان ما در یک رشته‌ی خاص، چنان به دانش خود در همه‌ی رشته‌های علمی جهان اطمینان دارند که نه تنها باورهای دیگران را نمی‌پذیرند بلکه باور خویش در آن زمینه‌ای که تخصص هم ندارند، درست‌ترین باور می‌پندارند. قدمای ما، چنین جهلی را «جهل مُرکّب» نامیده‌اند. جهل مُرکّبی که از باور نادرست به خویش و عدم قبول باور دیگران، تشکیل گردیده‌است.

 

آن‌کس که بدانــد و بــداند که بـداند

اسب شرف از گنبد گــردون بجهاند

آن‌کس که بــداند و نداند کــه بداند

بیدارش نمایید کـه بس خفته نماند

آن‌کس کــه نداند و بــداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس کـه نــداند و نداند که نداند

در جهل مــرکب، ابــدالدهر بـــماند

 

به اعتقاد من صرف‌نظر از آن که ما با تقسیم‌بندی ابوالحسن خرقانی و یا ابن یمین، موافق یا مخالف باشیم، آگاهی به نگرش و گروه‌بندی رفتاری آنان، در ذهن ما تلنگری ایجاد می‌کند که بخواهیم برخی مفاهیم را قبل از آن‌که به دیگران ارائه می‌دهیم، خود از آن‌ها یک شناخت نسبی، به دست آورده‌باشیم.

دوشنبه 27 آوریل 2015 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.