برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

راحت‌سازی‌های زبانی


«زبان» در میان همه‌ی «ساخته»‌های گوناگون انسان، از موقعیت خاصی برخورداراست. از یک‌طرف، در ردیف کهن‌ترین ساخته‌های اجتماعی اوست و از طرف دیگر، از فراورده‌هایی است که انسان از نخستین لحظه‌های تولد تا زمان مرگ، بیشترین بهره‌گیری‌های مکرر را از آن به عمل می‌آورد. این فراورده‌ی روینده و پوینده چنان کارکردی دارد که توانسته‌است به تاریک‌ترین خلوت‌گاه‌های حس و اندیشه‌ی بشر راه‌یابد و در همه‌ی گستره‌های تلخ و شیرین زندگی، نقش خویش را به تماشا بگذارد.

 

با توجه به نقش عمیق، دائمی و گسترده‌ی زبان در زندگی انسان، چندان غیر طبیعی نمی‌نماید اگر ادعاشود که انسان، بیشتر از هرساخته‌ی دیگر خود، توانسته‌است در خلال قرن‌ها، به کمبودها، توانائی‌ها، ظرافت ها، زیبایی‌ها و زشتی‌های آن پی برده‌باشد. بی‌سبب نیست که زبان از این زوایه، نیاز به بررسی عمیق‌تری داشته‌باشد تا بتوان تلاش آدمیان را در طول تاریخ، آن‌هم به شکلی تدریجی، انعکاس‌داد.

 

همان‌طور که انسان نسبت به پاره‌ای از پدیده‌های مصرفی زندگی، تمایل اسراف‌گونه دارد، نسبت به برخی جلوه‌های دیگر آن، گرایش‌های صرفه‌جویانه نشان می‌دهد. این تمایل عام در انسان برای داشتن و مصرف‌کردن پدیده‌های جدید و زیبا، با وجود دسترس‌داشتن به گونه‌های کهنه اما هنوز کارآمد همان پدیده‌ها و محصولات، گونه‌ای از موردهای اسراف‌گرانه‌است. کنجکاوی او نسبت به یک محصول تازه تولیدشده، کارکردهای بهتر و زیبایی و طراوت آن، موجب می‌شود که انسان، پدیده‌ی کهنه‌ای را که تا آن‌زمان با میل و اشتیاق از آن استفاده می کرده، با وجود کارآیی غیرقابل انکار، اگر چه موقت، کناربگذارد.

 

بر خلاف محصولات مصرفی دیگر، چنین گرایشی در انسان، برای بهره‌گیری‌های زبانی، چندان قوی‌نیست. علت این امر نیز می‌تواند در آن‌باشد که اگر او به جای بهره‌گیری از واژه‌ی کهنه‌ی همیشگی، بخواهد واژه‌ای کاملاً تازه و ناشناخته را وارد میدان‌کند، نخستین کسی که از این کار آسیب می‌بیند، شخص گوینده و پیغام‌دهنده است. زیرا پیغام او عملاً یابه دیگران انتقال نمی‌یابد و اگر هم بیابد، دست و پاشکسته و گاه ممکن‌است با معنایی انتقال‌یابد که محتوای آن‌را به کلی منفی ارائه‌دهد.

 

اگر انسان نسبت به برخی پدیده‌های مصرفی، گرایش صرفه‌جویانه‌ای نشان می‌دهد نه از آن‌روست که بخواهد از راه خودآزاری، خود را در تنگنا بگذارد. بلکه بدان‌دلیل‌است که یا در فقر قراردارد و یا چنان امکانی، در آن لحظات، برای او میسرنیست و اگر در همان لحظات، چنان امکانی هم فراهم آمده باشد ممکن‌است او از راه تجربه و پختگی، دوست‌داشته‌باشد با آن صرفه‌جویی، آن پدیده یا محصول را برای روز مبادا ذخیره سازد. عملاً در زیرساخت چنین گرایشی به صرفه‌جویی، چه انسان‌ها مجبور به اجرای آن باشند و چه آزادانه عملی‌اش سازند، در خود برنامه‌ریزی معین و آینده‌نگرانه‌ای نهان است بی آن‌که انسان آن را برزبان بیاورد.

 

واقعیت آنست‌که گرایش‌های صرفه‌جویانه در زبان، حتی در این چهارچوب فکری هم نمی‌گنجد. بدین معنی که انگیزه‌ی میل به صرفه‌جویی در زبان، هراس از ته‌کشیدن دارندگی‌های زبانی‌باشد و یا قحطی زبانی، بخواهد کسی را تهدید‌کند. این‌گونه گرایش‌ها که پشتوانه‌ی هزاران ساله‌ی اهل زبان را با خود، همراه‌دارد، به طور طبیعی، می‌تواند ریشه در راحت‌سازی‌های زبانی و سرعت‌بخشیدن به بده بستان‌های کلامی آنان داشته‌باشد. گاه ممکن‌است این حس سرعت‌بخشانه و راحت‌سازانه را در پاره‌ای انسان‌ها، به شکلی کاملاً آشکار مشاهده‌کرد. همچنان‌که در گروهی دیگر، این‌حس، ممکن است ازویژگی کُند و پنهان‌سازانه‌ای برخوردارباشد.

 

در برخوردهای روزانه، می‌توانیم این‌نکته را شاهدباشیم که رفتار زبانی مردان، در برخی ابعاد با رفتار زبانی زنان، تفاوت‌دارد. چنان‌که می‌دانیم، مردان برای نشان‌دادن ارادت و محبت خود به همدیگر، از کلمه‌هایی مانند «چاکر، مخلص، ارادتمند» و پاره‌ای واژه‌های دیگر استفاده می‌کنند. در حالی که زنان ممکن‌است از واژه‌هایی از قبیل«فدات بشم، قربون اون روی ماهَت، قربونت برم» استفاده‌کنند. استفاده از این واژه‌ها، بازتاب آنست که زنان، هرگز علاقه‌ای به استفاده از چنان واژه‌ها و یا اصطلاحات مردانه ندارند. همچنان‌که مردان نیز هرگز، خود را به چنان واژه‌ها و یا اصطلاحات زنانه، نزدیک نمی‌سازند.

 

هرچند این رفتار زبانی مردان، در همه‌ی بافت‌های اجتماعی، یکسان نیست. از طرف دیگر، نگارنده چنین گرایش مشابه‌ای را در میان مردان، حتی متعلق به زبان‌ها و سرزمین‌های متفاوت، شاهدبوده‌است. بدان معنا که محتوای برخورد آن‌ها با یکدیگر در بافت آن زبان معین، همان معنایی را القاء می‌کند که واژه‌های فارسی در میان مردان فارسی‌زبان. در این میان، چندان ساده نمی‌نماید که بتوانیم علل عدم تمایل زنان را به این رفتار زبانی مردان بیان کنیم. اما تردید نیست که عوامل گوناگون اجتماعی، مذهبی و حتی اخلاقی، زنان را از نشان دادن ارادت به یکدیگر به شکلی که مردان بهره‌گیری می‌کنند، باز می‌دارد. ‌  

 

گذشته از گرایش افراطی یک عده و بی‌اعتنایی عده‌ای دیگر در صرفه‌جویی و اسراف‌زبانی، لازم‌است به این نکته بپردازیم که در ساختار پیچیده‌ی ذهنی و رفتاری انسان به طور عام، رگه‌هایی روشن از تمایل به «صرفه‌جویی زبانی» و «بازسازی های زبانی» وجود دارد. این تمایل اگر چه نمی‌تواند قاطعانه، رابطه‌ی تعیین‌کننده‌ای با زبان، فرهنگ و سرزمبن آدم‌ها داشته‌باشد اما بدان معنی نیست که عامل‌های مورد نظر، تأثیر کارساز خود را بر انسان‌ها و گرایش‌هایشان به جا نمی‌گذارند.

 

تقریباً برای هریک از ما پیش آمده‌است که به بهانه‌های گوناگون، از ملاقات این یا آن فرد و یا تماس تلفنی با یک شخص معین تنها به دلیل پُرحرفی آن فرد، خودداری کرده‌ایم. اگر هم به دیدارش الزام داشته‌ایم، چندان رضایت خاطری در ما وجود نداشته‌است. گاه قطب متضاد این موضوع نیز پیش آمده‌است که یک فرد در بیان مضامین ذهنی خود، بسیار کم‌حرف‌بوده‌است. انگار واژه‌ها در ذهن او به غُل و زنجیر کشیده شده‌اند و اجازه‌ی رهایی نمی‌یابند. این‌گونه کم‌حرفی‌ها که «امساک و خسّت زبانی» نامیده می‌شود همان اندازه آزاردهنده‌است که «اسراف کلامی».

 

از زمانی‌که انسان، برای نخستین‌بار، اندیشه‌های خود از زبان گفتاری، مستقیماً به شکل نوشتاری در جایی ثبت‌کرد، شاید تصورکند که پس از هزاران سال، آن‌چه از آن زمان، از آن زبان گفتاری باقی‌مانده و آن‌چه در طول قرن‌ها به شکل زبان گفتاری به زندگی خود ادامه داده، چه تفاوت چشمگیری پدید آمده‌باشد که عملاً به دوگونه زبان مصرفی اشاره‌شود. یکی زبان‌ گفتار و دیگری زبان نوشتار. در این نکته بحثی نیست که زبان گفتار، عمر طولانی تری از زبان نوشتاردارد. از این‌رو باید این اصل را پذیرا گردید که در آغاز پیدایش زبان، اگر حتی کسانی از شکل «نوشتار» هم استفاده می‌کرده‌اند، نمی‌توانسته تفاوت قابل ملاحظه‌ای با شکل گفتاری آن داشته‌باشد.

 

امروز پس از گذشت هزاران سال، تفاوت زبان گفتار و نوشتار در برخی زبان‌ها تا آن‌جا پیش رفته‌است که برای فرد ناآشنا و غیر متخصص، ساده نخواهد بود که بتواند درک درستی از زبان نوشتاری باقی‌مانده از سده‌های پیشین را داشته‌باشد. تجربه‌های زبانی نشان می‌دهد که گرایش صرفه‌جویانه در زبان گفتار به معنی کوتاه کردن توصیف و یا گزارش از یک پدیده ‌نیست. بلکه این گرایش، از یک‌سو، خود را در حوزه‌ی بهره‌گیری آوایی کلام به نمایش می‌گذارد و از سوی دیگر، گوینده‌ی خود را مقید به بازگویی وفادارانه‌ی تک‌تک کلمات، جمله‌ها و عبارات، نمی‌کند.

 

در حالت اول، موضوع بدان شکل‌است که کلمه‌ها در گفتار می‌شکنند و ساختار دگرگون‌شده‌ای پیدا می‌کنند. این شکستن، همان دگرگونی آوایی در کلام‌است. مثالی که در این جا عرضه می‌شود، شکل نوشتاری و گفتاری را به نمایش می‌گذارد:

 

من فردا در خانه می‌مانم و لباس‌هایم را می‌شویم. / زبان نوشتاری رایج امروز

من فردا در خانه می‌مونم و لباس‌هامو می‌شویم.  / زبان گفتاری رایج امروز

 

در حالت دوم، هنگامی که بازگویی یک رویداد توصیفی در یک داستان مطرح‌باشد، گوینده برخی فرازها را بیشتر از حدی که واقعیت اجازه دهد، طولانی می‌سازد. او برخی بُرش‌ها را بی‌آن‌که در انطباق با آن رویداد در شکل واقعی‌اش‌ باشد، کوتاه‌تر می‌آورد. به نظر می‌رسد که این‌نوع کوتاهی و یا بلندی در بیان مطلب، ارتباطی به گرایش‌های صرفه‌جویانه‌ی ما نداشته‌باشد. بلکه عمدتاً از آن‌جهت صورت می‌گیرد که ما به عنوان یک موجود خلاق، دوست‌داریم در «بازآفرینی» پدیده‌های دلخواه خود، به شکل مؤثری، دخیل باشیم. چه بسا همین خصلت انسانی ما، در شرایط معینی، سر از داستان یک کلاغ، چهل کلاغ درآوَرَد.

 

در زبان نوشتار، صرفه‌جویی‌ها به طور عمده، می‌تواند در بافت عبارت‌ها و نیز در جا به جایی کلمه‌ها صورت گیرد. در جایی که یک کلمه، آگاهانه بُرش می‌خورد و کوتاه‌تر می‌شود، در رابطه با وضع خاص تنگناهای آوایی‌است که بیشتر به دگرگونی‌های هنری تعبیر می‌گردد.  در شعر قدیم فارسی، این کوتاه‌سازی‌های صرفه‌جویانه، جزو سنت‌های عادی و پذیرش‌بار، تلقی می‌شده‌است. استفاده‌ی شاعران از حرف ز به‌جای از، از کلمه‌ی نَیَم به‌جای نیستم، از واژه‌ی بیهُده به‌جای بیهوده، از کلمه‌ی کز به‌جای که‌از، و از واژه‌ی کِت به‌‌جای که‌ترا و بسیاری دیگر که برای کتاب‌خوانان ما آشناست، چنان نمونه‌هایی‌است.

 

در این‌جا، ذکر یک نکته ضرورت‌دارد و آن‌این‌که ممکن‌است تکرار برخی کلمه‌ها در شعر قدیم ایران، خاصه در غزل و از جمله در غزل‌های مولانا جلال‌الدین، با این قانونمندی ذکرشده، از درِ ستیز درآید. از طرف دیگر می‌توان به این نتیجه رسید که چنان موردهایی، به معنی خدشه‌دارکردن اصل گرایش به صرفه‌جویی کلامی نیست. زیرا تکرار واژه‌ها، حکایت از تنگدستی واژگانی ندارد. بلکه علت تکرار، در جوشش خاص ذهنی شاعراست که با تکیه‌ی مکرر، در صدداست مرکزیّت معنایی را به نمایش درآوَرَد. در این‌جا سه بیت از مولانا را به عنوان نمونه می‌آوریم:

 

بـازآمدم، بازآمدم، از پیش آن یـــــارآمــــــــدم

در مـن نگر، در مـن نگر، بهر تو غمخوارآمدم

شاد آمــدم، شادآمــدم، از جــمله آزاد آمدم

چنـــدین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

آن‌جا رَوَم، آن‌جـــا رَوَم، بــالا بُـــدَم، بــــالارَوَم

بازم رَهان، بازم رَهان، کایـن‌جا به زنهار آمدم

 

از طرف دیگر، صرفه‌جویی‌هایی که در بافت گفتار صورت می‌گیرد، نه تنها در خودِ عبارت یا جمله نمایان می گردد بلکه در واژه‌ها نیز به شکلی قانونمندانه، خود را به نمایش می‌گذارد. نمونه هایی را که در این‌جا می‌آوریم، هم در نوشتار به کار می‌آید و هم در گفتار:

 

1/ من می‌خواهم از دکان سیروس خریدکنم.

2/ من می‌خواهم از دکان سیروس که ارزان‌فروش است، خریدکنم.

3/ من می‌خواهم از دکان سیروس، آن چیزهایی را که ارزان‌است، خریدکنم.

4/ من می خواهم از دکان سیروس که گران‌فروش‌است و از خانه‌ی ما هم دور است اما جنس‌های با کیفیت می فروشد، خریدکنم.

5/ من می‌خواهم از دکان سیروس که گران‌فروش‌است و جنس‌های بی‌کیفیت هم می‌فروشد اما چون به خانه‌ی ما نزدیک‌است، خریدکنم.

 

تردید نیست که از میان پنج جمله‌ی بالا، اهل زبان، جمله‌ی شماره‌ی یک را به طور عمده، مورد استفاده قرار می‌دهند. اما باید این نکته را ذکرکرد که در زیر ساخت پنهانی همان جمله‌ی نخستین، استدلال‌های گوناگون ما که در چهار جمله‌ی بعد، آورده‌شده، جاسازی شده‌است. هرکس که از جمله‌ی اول استفاده کند، در عمل، یکی از چهار جمله‌ی مورد اشاره را در عمق ذهن خویش نهان‌دارد بی‌آن‌که ضرورتی برای برزبان آوردن آن داشته‌باشد.

 

در این‌جا مثال دیگری را مطرح می‌سازیم. ممکن‌است از ما دعوت به عمل بیاید که شب را در جایی مهمان باشیم. ما از دعوت‌کننده، پوزش می‌خواهیم و برای موجه جلوه‌دادن نپذیرفتن دعوت او، چهار جمله‌ی زیر را بر زبان می‌آوریم:

 

1/ ما امشب مهمان داریم.

2/ ما باز امشب مهمان داریم.

3/ ما متأسفانه، امشب مهمان داریم.

4/ ما امشب را مهمان داریم.

 

چنان‌که می‌بینیم، هریک از جمله‌های بالا، در خود، نکته‌های ناگفته‌ای را نهان‌دارد که نیازی به برزبان‌ آوردن آن‌ها نیست. اما در رابطه‌های قراردادی زبانی، هم ما می‌دانیم چه می‌گوئیم و هم شنونده و یا خواننده، جوهر پیام ارائه‌شده را درک می‌کند.

 

در جمله‌ی شماره‌ی یک، اشاره‌ی گوینده بدان معناست که این مهمان‌داشتن، از آن مهمان‌داشتن‌هایی نیست که خانه‌ی گوینده، یک لحظه از مهمان خالی نباشد. این پیام، در جهت عکس آن هم نیست. بدان معنا که این نخستین‌بار باشد که مهمانی به خانه‌ی او پا گذاشته‌باشد. پیام او آنست که وی، مانند همه‌ی ایرانیان، گاهی مهمان دارد و تصادفاً همان شبی که او به جایی دیگر دعوت‌شده، یکی از همان «گاهی»‌هاست که مهمان به خانه‌اش آمده‌است و چه بسا مهمانی بی‌خبر. در جمله‌ی شماره‌ی دو، گوینده این پیام را می‌رساند که آن‌ها بیشتر وقت‌ها مهمان دارند. امشب نیز یکی از همان «بیشتر وقت‌ها»‌ست که مهمانی بر سرشان خراب شده است.

 

در جمله‌ی شماره‌ی سه، پیام گوینده آنست که او از داشتن این میهمان یا میهمانی، ناراضی‌است. در درون این نارضایتی، عوامل گوناگونی وجود دارد که ما از آن بی‌خبریم. با وجود این می توان برای نشان‌دادن این نارضایتی، گزینه‌های گوناگونی را مطرح‌ساخت. در این میان، لازم‌است به یک استدلال نهانی دیگر نیز اشاره‌کرد. بدان معنا که گوینده با بیان تأسف خود، می‌تواند به دعوت‌کننده پیغام بدهد که وی، آمدن به خانه‌ی دعوت‌کننده را بر داشتن میهمان، آن‌هم میهمانی از آن دست که او شب را باید میزبانش باشد، ترجیح می‌دهد. از طرف دیگر، او با زبان بی‌زبانی این را باز می‌گوید که ما چه مهمان خود را بپسندیم و چه نپسندیم، نمی‌توانیم او را از خانه‌ی خود، بیرون برانیم. در جمله‌ی شماره‌ی چهار، پیام گوینده آنست که ما معمولاً مهمان نداریم. امشب از آن‌شب‌های استثنایی‌است که مهمانی قراراست پیش ما بیاید.

 

بدون قراردادهای زبانی که گاه محتوای یک جمله و یا یک کلمه، با آوردن یک حرف اضافه، یک پسوند و یا یک پیشوند به کلی دگرگون می‌شود، برای ما دشوار خواهدبود که بخواهیم با چمدانی از واژه‌ها، جمله‌ها و عبارات، پیام خویش را به مخاطب، انتقال دهیم. شاید دلیل عمده‌ی آن‌که ما می‌خواهیم و نیازداریم که زبان گفتار را از زبان نوشتار جداسازیم، همان عادت‌های انسانی‌ماست. زیرا برایمان ساده نخواهدبود که کلمه‌ها و جمله‌هایی را که به خواندن و یا شنیدن آن‌ها با آن شکل خاص عادت کرده‌ایم، به شکل دیگری بخوانیم و یا بشنویم. همان اندازه که گفتاری نوشتن، عادت همیشگی ما را به هم می‌زند، نوشتاری حرف‌زدن نیز، برای ما گوارا نخواهدبود.

 

در این‌جا می‌توان به یک نمونه از این گونه کارها اشاره داشت. این نمونه، «قصه‌های مجید» از مرادی کرمانی‌است که نویسنده‌ی آن، به شکل سهل‌انگارانه‌ای، شیوه‌نوشتاری را با شیوه‌ی گفتاری در آمیخته‌است. اگر نویسنده، در جایی در داخل متن، بخش گفتاری را در داخل گیومه می‌آورد تا مشخص‌کند که آن بخش، نقل قول است و نه شیوه‌ی کار او، در آن‌صورت، ایرادی به این شیوه‌ی کار وارد نبود. البته چه بسا بیشتر خوانندگان داستان‌های وی، توجهی به این نکته نداشته‌باشند و پیام نویسنده را بدون هیچ دست‌اندازی، به راحتی درک کرده و لذت خود را نیز از آن برده‌باشند.

 

اگر صرفه‌جویی‌های زبانی را در بسیاری حالت‌ها با نام «پیرایش‌ها و آرایش‌ها»‌ی زبانی یادکنیم، شاید چندان به بیراه نرفته‌باشیم. بهره‌گیری از «،»/ویرگول/ به جای استفاده‌ی مکرر از حرف عطف «و»، حذف پسوند «اَند» در فعل‌های ماضی نقلی، هنگامی‌که پشتِ سرهم آمده‌باشد و بسیاری موردهای دیگر، در دایره‌ی همین صرفه‌جویی‌ها و یا پیرایش‌ها قرار می‌گیرد. روشن‌کردن این گرایش درونی صرفه‌جویانه و نقش کارساز آن در رابطه‌های انسانی، از جمله کارهایی‌است که زبانشناسی، خود را در قبال آن، مسؤل می‌شناسد. این گرایش که حاصل تجربه، دانش و نیروی راحت‌طلب درونی انسان‌است، توانسته در همه‌ی زبان‌ها، به درک متقابل زبانی کمک‌کند و زبان را به عنوان عنصری که با زندگی درونی و برونی ما در آمیخته‌است، دلپذیر و قابل تحمل‌سازد.

پنج‌شنبه 31 اُکتبر 1996  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.