برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

پاک‌سازی زبانی


اگر پرسیده‌شود که آیا پاک‌سازی زبانی برای بان فارسی ضرورت‌دارد، پاسخ من منفی خواهدبود. زبان فارسی مانند هر پدیده‌ی زنده، نمی‌تواند خود را از برخورد و آمیزش با زبان‌های دیگر برکنار نگه‌دارد. شاید متخصصان فنی بتوانند ادعا‌کنند که آنان در آزمایشگاه و کارخانه، محصولی فراهم ساخته‌اند که تمامی ماده‌ی اولیه‌ی آن، از آهن خالص، مس خالص و یا آلومونیوم خالص تشکیل شده‌است. حتی وقتی صحبت از طلا به میان می‌آید، بازهم به خالص بودن و میزان خالص‌بودن آن از طریق عَیارهای گوناگون، تکیه می‌شود. در جهان امروز که ما در گستره‌ای از ارتباط‌های ضرور سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی قرارداریم، نهایت خامی خواهدبود اگر به «زبانِ خالص» و به «نژادِ خالص» باور داشته‌باشیم.

 

اگر ما در زمانه‌ای زندگی می‌کردیم که کاملاً در انزوای جغرافیایی به سر می‌بردیم، در آن صورت، وجود چنین ادعایی می‌توانست مصداق‌ روشن‌تری داشته باشد. اما کشوری که از دیرزمان به علت تنوع جغرافیایی و داشتن مَرتع‌های گسترده و وسوسه‌برانگیز، در معرض تهاجم اقوام گوناگون بوده‌است، چگونه می‌توانسته بر این انزوای جغرافیایی خویش پا بفشارد. گذشته از حمله‌ی اسکندر مقدونی، اقوام دیگری از قبیل عرب‌ها، مغول‌ها و تُرک‌های گوناگون به این سرزمین حمله کرده‌اند. اقوام دیگری نیز بوده‌اند که نظام حکومتی ثابتی نداشته و حتی در یک منطقه ساکن نبوده‌ند اما همواره برای تصرف همه یا بخش‌هایی از این سرزمین، تلاش می‌کرده‌اند.

 

طبیعی‌است که در بستر این‌گونه جدال‌ها و درگیری‌ها، عناصری از زبان، آداب و رسوم و پاره‌ای از جلوه‌های فرهنگی آنان به ما انتقال یافته و از طرف دیگر، شماری از مظاهر تمدنی ما همراه با عنصر زبان، به آنان و سرزمین‌هایشان راه یافته‌است. اگر کشور ایسلند با جمعیتی در حدود چهارصدهزار نفر در تلاش بی‌سابقه و منحصر به فردی‌است که زبان خود را از هرگونه واژه‌ی بیگانه، پاک نگاه‌دارد، انگیزه‌های ناسیونالیستی آنان بیش از هرانگیزه‌ی علمی و منطقی، دیگر، میدان‌دار این حرکت‌بوده‌است. هجوم واژه‌های بیگانه به زبان فارسی، به حدی از ویژگی سیلاب‌وار برخوردار‌است که دیگر با تلاش‌های محدود و گاه دور از روح زبان فارسی و سلیقه‌ی عام ایرانیان از سوی مؤسساتی که به کار واژه‌سازی مشغولند، کاری چندان از پیش نخواهدبرد. چنین «سیلاب»ی ‌را به قول سعدی  حتی با «پیل» هم نتوان جلودارشد.

 

در این زمینه، نیاز به پدیدآوردن امکانات و شرایط خاصی‌است که بتوان از یک‌سو، این واژه‌های ساخته‌شده را به گونه‌ای ارائه‌داد که مصرف‌کنندگان آن که مردم باشند، آن‌ها را بپذیرند و از سوی دیگر، مؤسسات فرهنگی و مطبوعات نیز موظف باشند از آن‌ها به شکلی مطبوع، ملایم و متعادل استفاده کنند تا عملاً گامی در راه رواج آن‌ها برداشته‌شود. مسأله‌ای که ذهن انسان را به خود مشغول می‌دارد آنست که عده‌ای از تحصیل‌کردگان ما، چه مختصص در حوزه‌ی زبان و ادبیات و چه در حوزه‌های دیگر، خواهان بیرون‌راندن واژه‌هایی هستند که در زبان فارسی، جا افتاده‌اند و شکل و شمایل آوایی و حتی ساختارترکیبی آن‌ها، کاملاً خود را با ساختارهای آوایی و ترکیبی زبان فارسی، انطباق داده‌است.

 

در میان این عده، بیشترین ستیز واژگانی، در رابطه با واژه‌های عربی‌است که بخش مهمی از واژگان ربان فارسی را پرکرده‌است. مخالفت این عده، بیشر ریشه‌ی احساسی دارد تا علمی و منطقی. در حالی که این واژه‌ها با وجود آن که ریشه‌ی عربی‌دارند، در میان خود عرب‌ها به شکلی که ما استفاده می‌کنیم، مورد استفاده قرار نمی‌گیرد و حتی گاه آن معنایی را که ما از آن استنباط می‌کنیم، آن‌ها در زبان روزانه‌ی خویش و حتی در زبان نوشتاری، استنباط نمی‌کنند. این واژه‌ها چنان در زبان ما بومی شده‌اند که ما نه تنها آن‌ها را بیگانه احساس نمی‌کنیم بلکه بدون آن‌ها درمی مانیم که چگونه پیام راحت و قابل درک خویش را به دیگران انتقال‌دهیم تا موجب دردسر و یا حتی خنده‌ی دیگران نشود.

 

بیرون راندن چنین واژه‌هایی از زبان فارسی، عملاً غیر ممکن است. تا زمانی که مردم دور از هرگونه احساسات ناسیونالیستی و یا حتی دریافت‌های علمی، فقط و فقط بهره گیری از این واژه‌ها را در زبان خود ادامه می‌دهند، هیچ کاری از پبش نخواهدرفت. باید بدانیم که حضور واژه‌های جا افتاده‌ی بیگانه در زبان فارسی، هیچ آسیبی به ساختار زبان ما وارد نمی‌سازد. چندان باورکردنی نخواهد‌بود که مقامات اداره‌ی مهاجرت بخواهند یک فرد را که پدر و مادرش عرب، افغانی، فرانسوی و یا انگلیسی بوده اما او خود در کشور ما رشدکرده و در بزرگ‌سالی با یک ایرانی ازدواج‌کرده و دارای فرزندان متعددی‌است، به عنوان بیگانه از این سرزمین اخراج‌کنند. واقعیت آنست که چنین فردی، قبل از هرچیز، خود را ایرانی احساس می‌کند تا خارجی. حتی اگر تبعیت رسمی ایران را هم نداشته‌باشد. او دیگر بیگانه نیست. او بیشترین بخش فعال زندگی و حتی دوران پویایی و شکوفایی خویش را در این سرزمین گذرانده‌است. در این‌صورت، چه جای‌آنست که او را بیگانه بنامیم.

 

زدودن واژه‌های عربی

در میان ایرانیان، شمار قابل ملاحظه‌ای هستند که حس عرب‌ستیزانه‌ی آنان بسیار قوی‌است. من به شکل آماری، از تعداد این افراد اطلاع‌ ندارم. اما این‌جا و آن‌جا، می‌توان این گرایش ستیزمندانه را آشکارا مشاهده‌کرد. در میان این عده از هموطنان ما، واژه‌های بیگانه، عمدتاً به واژه‌های عربی تعبیر می‌شود. هرچند زبان ما از انبوهی واژه‌های گوناگون بیگانه آکنده‌است بی‌آن که ما آن را احساس‌کنیم. گروهی دیگر نیز هستند که با هرگونه‌ی واژه‌ی بیگانه در زبان فارسی مخالفند. نظر گروه دوم آنست که هرگونه واژه‌ی بیگانه، صرف‌نظر از قدمت اقامت آن واژه در زبان فارسی، باید از ساحَت زبان پاک‌شود. شخص بسیار شناخته‌شده در این زمینه، احمد کسروی‌است. هرچند او تنها در گستره‌ی زبان نبود که دیدگاه‌های بسیار افراطی‌داشت. دریافت‌های او در بیشتر حوزه‌های فکری، بسیار تنگ، چهارچوبانه و ردکننده‌بود.

 

گروه دیگری هم هستند که نگاه متعادل‌تر و واقع‌بینانه‌تری دارند. اینان با حضور بسیاری از واژه‌های جاافتاده‌ی بیگانه در زبان فارسی، مخالفتی ندارند اما معتقدند تا آن‌جا که امکان‌پذیر است لازم است ما برای واژه‌های بیگانه، معادل‌های فارسی بسازیم و آن‌ها را در اختیار مردم قراردهیم. در میان گروه اول، گرایش به فرهنگ اروپایی و زنده کردن زبان ایران باستان، بسیار قوی‌است. مخالفت آنان، به طور عمده، متوجه عرب‌هاست. به عبارت دیگر، هرپدیده‌ای که به فرهنگ و زبان آنان گره بخورد، باید از ساحت زبان فارسی و فرهنگ ایرانی پاک‌شود. چنین نگاهی بسیار افراطی، غیر عملی و در ستیز با منطق و علم است. واقعیت آنست که اگر کسی نسبت به عرب‌ها و رفتار آنان در آغاز حمله به ایران و برخورد کاملاً وحشیانه و عقب‌مانده‌ی آن‌ها با زبان و فرهنگ ما، نگاهی سرشار از خشم داشته‌باشد، نمی‌تواند آن را به زبان عربی به عنوان یک زبان انسانی تعمیم‌دهد.

 

زبان عربی مانند هر زبان زنده‌ی دیگر، از همان ویژگی‌های قانونمندانه‌ی عام زبانی برخوردار است که هرزبان زنده‌ی دیگر. به همین جهت، برخی پیش‌داوری‌های نادرست از قبیل بیابانی‌بودن این قوم و یا «مار» و «ملخ»‌خور بودن آن‌ها که برای شماری، زمینه‌ساز تحقیر این زبان و یا این قوم می‌گردد، از هرگونه معیار انسانی و عقلی، فاصله دارد. نخست آن که عرب‌ها یک قوم واحد نیستند. هرکدام در سرزمین‌های گوناگون، پیشینه‌های فرهنگی متفاوتی دارند. نکته‌ی دوم آن که اگر مار و ملخ‌خوردن نشانه‌ی وحشی‌گری باشد، هم اکنون چینی‌ها، تایلندی‌ها و دیگر اقوام جنوب شرقی آسیا که از خوردن عقرب و حشرات گوناگون هم، باکی به دل راه نمی‌دهند باید ملت‌هایی عقب مانده به شمارآیند.

 

اگر عرب‌های منطقه‌ای از شبه جزیره‌ی عربستان در آن زمان به دلیل خشک‌سالی و کمبود مواد غذایی، مار و موش و ملخ را می‌خورده‌اند، بسیاری از ساکنان این کشورها در هزار و پانصدسالِ بعد و نه به دلیل قحطی و خشکسالی بلکه به خاطر بهره‌گیری از منابع طبیعی و خاصیت غذایی آن‌ها، چنین کاری را انجام می‌دهد. بی‌آن‌که ایرانیان مخالف اعراب و دیگر اقوام متمدن جهان، سخنی برخلاف مردمان این سرزمین‌ها برزبان آورند.  باید به این نکته توجه‌داشت که تسلط دویست‌ساله‌ی عرب‌ها برایران، موجب‌شد که زبان عربی به عنوان زبان قدرت، به نمایش‌درآید.

 

همین نکته نیز سبب گردید که بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران ایرانی با وجود تسلط به زبان فارسی، ترجیح داده‌اند که آثار خود را به زبان عربی بنویسند تا کارهایشان رواج بیشتری پیداکند و گستره‌ی وسیع‌تری را پاسخ‌گو باشد. گذشته از آن، به دلیل جوّ حاکم بر فضای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران و خواست آگاهانه‌ی عرب‌ها، به طور طبیعی، بسیاری از واژه‌های عربی، عملاً در بافت زبان فارسی، جاخوش‌کردند. این واژه‌ها در بستر زمان، گاه با فعل‌ها و وَندهای فارسی نیز ترکیب‌شدند و در هیأت یک واژه‌ی فارسی یا «فارسی‌شده» قرارگرفتند.

 

واژه‌هایی از قبیله «علاقه» که عربی‌است با «مند» فارسی ترکیب‌شدند و واژه‌ی «علاقه‌مند» را تشکیل دادند. واژه‌‌های عربی «ممنون»و «متشکر» با ضمایر منفصل فاعلی و واژه‌ی «مُشکِل» با پسوند مالکیت اول‌شخصِ مفرد تا سوم‌شخص  جمع چنان مورد استفاده قرارگرفت که دیگر کسی به عربیّت این واژه‌ها فکر نکرد و نمی‌کند:

 

/ممنونم/ممنونی/ ممنون‌است/ ممنونیم/ممنونید/ممنونند/  

ضمایر منفصل فاعلی به استثنای «است»

 

متشکرم/ متشکری/متشکراست/ متشکریم/ متشکرید/ متشکرند/

ضمایر منفصل فاعلی به استثنای «است»

 

مشکلم/مشکلت/ مشکلش/مشکلمان/مشکلتان/مشکلشان/

پسوندهای مالکیت یا ضمایر منفصل ملکی

 

نمونه‌هایی از این دست، چندان زیاد هستند و چنان در زبان فارسی ریشه‌دوانده‌اند که انسان نمی‌تواند آن‌ها را ندیده‌بگیرد. حتی بسیاری از این واژه‌ها چنان در بیان احساسات و علائق فردی ما، ذهنی و درونی ما شده‌اند که اگر آن‌ها را از ما بگیرند، ممکن‌است خود را در حالتی معلق و گنگ احساس‌کنیم. ما باید به این‌نکته نیز توجه داشته‌باشیم که حضور واژه‌های عربی و یا غیر عربی، به هیچ‌وجه، تأثیری در دگرگون‌کردن ساختار زبان‌بارسی نداشته‌اند و ندارند. واژه‌های بیگانه نه تنها به غنای معنایی و فرهنگی زبان ما کمک کرده‌اند بلکه در حوزه‌ی مصرف زبانی، در قالب‌هایی که ما خواستارش بوده‌ایم، قرارگرفته‌اند. فرهنگستان زبانِ دوران محمدرضاشاه، از مضمونی ضد عربی به سود واژه‌های سره‌ی فارسی و بسیاری اوقات، واژه‌های مُرده‌ی دیرین، برخوردار بوده‌است. حتی واژه‌سازی در برابر کلمات انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، بازهم مضمون ناسیونالیستی زبانی داشته‌است.

 

 در حالی که در دوران رضاشاه، مُصوبّه‌های واژگانی فرهنگستان زبان ایران، از تعادل آوایی و حتی ترکیبی بهتری برخوردار بوده‌است. چه بسا علت توفیق گسترش و جاافتادگی برابرهای واژگانی دوران رضاشاه نسبت به توفیق واژه‌های مُصوبّه در دوران محمدرضاشاه، در همین ویژگی کمتر افراطی آن بوده‌باشد. درحالی که در دوران محمد رضاشاه، برای برابرسازی‌های واژگانی در مقابل کلمات بیگانه، امکانات مالی و پژوهشگرانه‌ی بسیار قابل ملاحظه‌ای اختصاص یافته‌بود بی‌آن‌که این کار، عملاً بازده قابل ملاحظه‌ای داشته‌باشد.

دوشنبه 28 نوامبر 1994

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.