برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

اعجاز تلقین


در کتاب کلیله و دمنه، داستانی آمده‌است که بسیار اندیشه‌برانگیز است. در این داستان، بر نقش تلقین و تأثیر آن بر دگرگون‌کردن برخی از باورهای انسانی تکیه می‌کند. تلقین و تبلیغ و خاصه تکرار آن، از چنان تأثیری برخوردار است که بسیاری از باورهای ذهنی و عینی انسان را مورد تردید قرار می‌دهد. داستان از این قرار است که مرد کشاورزی از شهر، گوسفندی خرید تا با خود به روستا ببرد. در میان راه، عده‌ای دزد به فکر افتادند که آن را نه از طریق زور و دعوا بلکه با زبان خوش، از چنگ او درآورند. آنان نخست پراکنده‌شدند و هرکدام در مسیری به راه‌افتادند تا هرگونه ذهنیت «تبانی» و «سازش» را از ذهن مرد روستایی، دورسازند.

 

دزد اول که در پشت سر روستایی حرکت می‌کرد، خود را به او رساند و گفت:«ای شیخ، این سگ را کجا می‌بری؟» برای دزد اول مهم آن نبود که مرد روستایی چه پاسخ می‌دهد؟ مهم وارد آوردن نخستین تلنگر در ذهن او بود. لحظاتی بعد، دزد دوم که از روبرو می‌آمد و به ظاهر، با دگر دزدان کاملاً بیگانه می‌نمود، از مرد روستایی پرسید:«ای شیخ، مگر قصد شکار داری که این سگ را با خود همراه کرده‌ای؟» تلنگر دوم وارد شده بود. مرد روستایی که هنوز در اندیشه‌ی درک و هضم تلنگر اول بود، دومین تلنگر را از فردی دیگر که حتی با فرد اول در یک مسیر نبود، دریافت داشته‌بود.

 

دزد سوم از که بیراهه، وارد جاده می‌شد، همین که چشمش به مرد روستایی افتاد، برای آن‌که نشان‌بدهد که او را می‌شناسد، پس سلام و احوال‌پرسی گرم و دوستانه،  از وی پرسید:«ای شیخ! مردم، شما را آدم زاهد و خداشناسی می‌دانند. چگونه‌است که اینک با سگی معاشر هستید و با آن راه می روید؟» با این تلنگر، رشته‌ی باورهای دیرین او به کلی پاره شده‌بود. چگونه ممکن‌است که سه نفر رهگذر، بی‌هیچ قصد و غرضی، «گوسفند» او را «سگ» دیده‌باشند و او همچنان بر گوسفند بودن آن، اصرار ورزد؟ مرد روستایی که این سخنان را از سه رهگذر که با هم ظاهراً هیچ‌گونه ارتباطی هم نداشتند می‌شنید، دیگر همه‌ی تردیدهایش به یقین مبدل‌شد و احساس‌کرد آن‌چه را که خریده، گوسفند نبوده‌است. به همین جهت، در حالی که از بی‌دقتی خویش احساس شرم می‌کرد، صلاح را در آن‌دید که گوسفند را در جاده رها‌کند و هرچه زودتر، خود را به خانه برساند تا بیشتر از آن، در معرض پرسش و یا احتمالاً ملامت، اهل روزگار قرار نگیرد.

یک‌شنبه 25 آوریل 1999

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.