برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

برفابه : اشکان آویشن

فرهنگی، ادبی

مرزهای مَرئی و نامَرئی


برخی پدیده‌های رفتاری و فکری در انسان، از حساسیت غریبی برخوردار‌است. بدین معنی که اگر او در این سوی مرز قرارگیرد یا در آن سوی مرز، با چنان معیارهای متفاوتی ارزیابی می‌شود که می‌توان این سوی مرز را «آسمان» و آن سوی مرز را «زمین» نامید. مثالی می‌آورم. کسی که بگوید من هیچ‌گاه خطا نمی‌کنم، در واقع، نخستین خطای خویش را مرتکب شده است. حتی اگر بگوییم که این فرد تا آن زمان، کمترین خطایی را در زندگی خود مرتکب نشده باشد. چنین فردی از سوی اهل اندیشه، با معیار خاصی که او را از خردمندی و پختگی دور می‌کند، سنجیده می‌شود. از سوی دیگر، اگر همین فرد ادعاکند که انسان همیشه در معرض خطا قراردارد و گستره‌ی زندگی، آموزشگاهی ‌است برای آموختن، خطاکردن و بازآموزی از خطاهای مرتکب شده. در آن صورت، اهل تفکر، برای تلقی و دریافت او از این پدیده، ارزش دیگری قائل می‌گردد. کاملاً طبیعی‌است که می‌توان چنین سخنانی را در حوزه‌ی خردمندی و پختگی قرارداد.

 

اگر ما پدیده‌ی خطا را به عنوان یک «مرز» میان عدم ارتکاب و یا ارتکاب آن در نظر بگیریم، در آن صورت، آن‌که خود را خطاناپذیر تصور می‌کند، در این سوی مرز انجماد و استثناء ایستاده‌است و آن که خود را خطاپذیر و درس‌آموز می‌داند، در آن سوی دیگر مرز پویایی و انطباق، اُتراق کرده است. این نوع تلقی دوگانه را از چنین پدیده‌هایی در میان انسان‌ها، بسیار می‌توان‌یافت. نمونه‌ی دیگر، باور شماری از انسان‌ها به دریافت‌ها و تلقی‌های جامد و ثابت‌است. برخی این نکته را جزو افتخارات خود به شمار می‌آورند که خویشتن را انسانی «یک‌کلام» بدانند. بدین‌گونه که مدعی‌شوند که آنان بیست و یا پنجاه سال پیش، در مورد یک موضوع معین، چنان دیدگاهی داشته‌اند و حتی در جای معینی، آن دیدگاه را بیان کرده‌اند. سپس ادعاکنند که آن‌ها هم‌اکنون نیز بر همان دیدگاه دیرین باقی هستند. ظاهراً برای چنین افرادی، قبل از آن که محتوای آن دیدگاه، دارای اهمیت باشد، تلقی «ثابت» و دست نخورده‌ی آنان، دارای اهمیت مرکزی است.

 

واقعیت زندگی نشان می‌دهد که انسان در هر لحظه از زندگی خویش، در حال آموختن و تجربه‌کردن نکات تازه‌است و با دست‌یابی به چنان نکات تازه‌ای است که می‌تواند پدیده‌های پیرامون خویش را به گونه‌ای واقع‌گرایانه در بوته‌ی ارزیابی قراردهد. ثبات عقیده و یا توازن در رفتار هرگز با گرایش‌های جامد و یک‌سویه، همخوانی ندارد. می‌توان در پاره‌ای زمینه‌ها، در طول عمر خویش، دیدگاه یکسانی‌داشت. نمی‌توان ادعاکرد که کره‌ی زمین اگر هزارسال پیش به دور خورشید می‌چرخیده، حالا می‌تواند نچرخد و یا ماه که از خورشید نور می‌گیرد، در آینده، نور نگیرد. پدیده‌های ثابت در رفتارهای روزانه، نمونه‌ی دیگری از همین موردهاست. وفاداری در مناسبات اجتماعی و اعتماد در رابطه‌های فردی و کاری، از نکاتی نیست که ما یک‌روز بدان باور داشته‌باشیم و روز دیگر، آن را باطل اعلام‌داریم. در کتاب «تَلمود1/Talmud» عبارتی وجود دارد که در راستای تأیید همین تفکری‌است که ما آن را به بحث کشانده‌ایم:«تا زمانی که یک انسان در پی دانش و روشنگری خویش‌است، به دانش و روشنگری دست خواهد یافت. اما اگر چنین انسانی، ادعا‌کند که دانش و روشنگری را پیداکرده‌ و به انتهای خط رسیده‌است، در آن صورت، حماقت خود را به نمایش گذاشته‌است.»

 

1/«تَلمود/Talmud» کتاب یهودیان است که شمار صفحات آن به بیست‌هزار می‌رسد. این کتاب را یهودیان بعد از انجیل، جمع‌آوری کرده‌اند. واژه‌ی تَلمود به زبان عِبری، معنی «آموزه» می‌دهد.

22 اوت 2014

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.